عنوان: خرید کتاب قناری باز انتشارات چشمه
کتاب قناری باز از مجموعه کتابهای انتشارات چشمه می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. تکیه دادم به دیوار به تنها جایی از دیوار که خالی بود و قفسی در کار نبود گفتم بابا بزرگ حالا بین این همه پرنده چرا قناری. گفت والله نمیدونم. گفتم یه بار چیزهایی گفت از قناری و عمو حسین و تشت درست یادم نیست. بچه بودم خیلی مثل اینکه از همان موقع مرا تنها گذاشتی پای قناری ها. لیوان چایی اش را گذاشت زمین و خندید و گفت خواستی دوباره میگم چطور یادش افتادی. ساکت شد و سر تکان داد دست هاش را چند بار روی مو های سفید تنک و کوتاه سرش کشید. گفتم نمیخوای اینا رو جفت بندازی این نره بدجور سینه چسبونده به قفس ببین داره پراشو میکنه. داستانش روی سرش مانده بود گفت اون خیلی پدر سوخته است کو تا آخر زمستان شب عید جفتشون میندازم ابلغه با آن کمرنگ فری هلندی با اون رسمیه جوجه ای بگیرم که بیا و ببین. پرسیدم این چیه ماده است یا نره. گفت هیس. گفتم بکش لامصب حیف میشه ها کبک که نیست پر میزنه میره. حسین آمد که نخ را بکشد که یا الله آقا علی حسین توی راهرو پیچید و چوب در رفت و تشت افتاد و پرنده پر زد توی پستو. از روی لحاف چهل تیکه کرسی سر خوردیم و چشم چرخاندیم. حسین گفت رفته پشت پرده پی ارزن پی گندم شادونه. آنجایی که چت مثل علم یزید ایستاده بودیم پستوی حیاط بود که کل علی زمستانها کرسی توش می گذاشت و بعد از کار با مش ممد مینشستند به حساب و کتاب. دو سه تا متکای چرک مرده بنفش و یک لحاف چرتکه هم بود. حالا که اول پاییز بود کرسی شده بود میزنه نوشتن حساب نانوایی و دادن رسید مشتری و پرداخت مزد کارگر ها. لحاف از مرکب قلم و دوات شده بود رنگ رخت عزا. تا کل علی و باقی بخواهند وارد شوند با حسین چپیدیم پشت پرده و من فی الفور پرنده را روی گونی نخودچی قاپ زدم. حسین گفت بدش به من. گفتم خواب دیدی خیر باشه. از درز پرده بیرون را تماشا می کردم. کل علی و مش ممد و آقا علی حسین که هنوز داشت زیر چشمی توی ارسی ها را می پایید و یا الله میگفت آمدن تو نشستندو پشت به متکا دادند و کل علی داد زد. معصوم چای بیار اینجا. دفتر ها را باز کردند. نمی دانم چقدر طول کشید تا رقم به رقم حساب ها را گفتند و مش ممد نوشت. همه چیز مرتب بود و من و حسین می گفتیم الان تک می زد و یک شاخه که بالاتر می پرید دل سیر می خواند و می خواند. پرنده را که دیدیم همه را از حیاط تا راندیم. حسین در تک تک اتاق ها را بست. کلون را انداخت و سکینه خاتون را با تشت لباسهای چرک مش ممد و بچه ها جا کرد تو اتاق. خانوم آقا داشت مرتضی را لب پاشویه سرپا میگرفت و عمه بلقیس گیس ملیحه را توی ایوان می بافت. حسین همه را کرد توی اتاق هایشان. هیس هیس یه وقت میپره ها. آینه ی ملیحه از دستش افتاد و شاش مرتضی یک بند تا دم در اتاق شان می ریخت روی سنگفرش و حصیر جلو درگاه فرش اتاق نجس شد و خانمها نفرین کرد و مشت زد به تخت سینه اش. خفه خون که گرفتند نشستیم زل زدیم به درخت. نه کفتر بغدادی بود نه موسی کو تقی. سفید و سیاه که دیگر سرمان می شد. نه شبیه سهره بود نه بچه بلبل. گفتم حسین قوش نباشه. گفت خاک تو سرت اسد صد بار گفتم بیا بریم صحرا قوش رو نشونت بدم قوش خودش رو میندازه روی باد این بچه قوش هم نیست میگیریم آموخته ش میکنیم. حالا دم غروب شده بود و تشت مسی مادر معصوم همانطور یک ور با دهن باز جلوی پس تو افتاده بود. یک مشت کنجد تازه آن زیر و یک تکه چوب بر لبه تشت تا برود آن زیرتک بزند به کنجد ها و حسین نخ تابیده سفید را که از چرخ ریسی عمه بلقیس کش رفته بود و دور چوب گره زده بود بکشد و پرنده مال خودمان بشود. اما انگار عین خیالش نبود یکی دو بار پریده بود پایین تا نزدیک کنجد ها رفته بود.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.