گزیدهای از کتاب ادبی امارات شر نشر تندیس... معمولا همه چیز در آرامش آغاز میشود اما خشونت جایی در میان نقطه های پایانی دارد کشید می دهد روزهای آخر بهار بود نیروان پایتخت کشور در گرمایی رخوتناک و مرطوب در تاریکی و روشنایی تیرهای برق بزرگراه ها و خیابانها سکوتی کمنظیر را تجربه میکرد روشناییها از رنگ مات و کدر شروع شدند و به نورهای رخشان و سفید در انتهای شهر می رسیدند ساعت از یک و ده دقیقه نیمه شب گذشته بود و شمس پشت میز اتاقش از پنجره به بیرون نگاه می کرد چشم های درشت قهوه ای اش را به مرزهای نامردم دوخته بود موهای پرپشت سینه قوی و بزرگش از رکابی سفید بیرون زده بود و نم عرق مثل شبنمی روی شان برق می زد باد میوزید پرده نیمه باز اتاق کوچکترین تکانی نمیخورد و لیوان آبی ساعتها روی میز همچنان دست نخورده در کنار خشابی از قرص ها باقی مانده بود زنگ یادآوری گوشی شمس به صدا درآمد با دست های بزرگ و زمخت در قرصی بیرون کشید و با آب ولرم ای که ساعت ها روی میزش مانده بود قرص را فرو داد شب بیداری مشکل همیشگی اش بود به بالکن خانه رفت بوی رطوبت در هوا را نفس کشید و از طبقه چهاردهم برج به بیرون خیره شد انگار هیچ اتفاقی در عالم نمی افتاد خودروی آن دورها در بزرگراهی خلوت عبور می کرد و این اتفاق کوچک لبخندی ظریفی به لب شمس آورد انگار آن آدم شمس را از تنهایی بیرون آورده باشد دستی به موهای نداشته و سر طاسش کشید و به این فکر کرد که چه کار کند تا خوابش ببرد بعد از مدتی به رختخواب رفت ساعت ها بیدار ماند و وقتی زنگ ساعت ۶ صبح را به صدا درآورد بیدار از بستر بلند شد به دستشویی رفت لباسش را تن کرد و بیرون زد از خانه تا محل کارش راهی نبود ارز با پیاده روی کوتاه صبح ساعت ۶ و ۲۵ دقیقه به دفتر کارش میرسید محل کارش در خیابان پلیس در مرکز شهر زیر پل ای بزرگ با عنوان اداره مرکزی پلیس پایتخت از بزرگترین ساختمان های تمام شهر بود ساختمانی با سه در و سه ضلع مختلف خیابان که تا شعاع یک کیلومتری از تمام خیابانهای اطراف دیده می شد شمس برای نگهبان دم در دستی تکان داد و وارد محوطه بزرگ حیاط ساختمان شد از کنار پیادهروی درختکاری شده ۵ دقیقه پیادهروی کرد وارد ورودی ساختمان شد و با آسانسور به طبقه پنجم جایی که دفتر کارش بود رفت مثل همیشه همه چیز منظم و مرتب سر جایش بود کتابخانه سه طبقه کوچکی شامل کتابهای جرم شناسی روانشناسی و عرفان که به آن علاقه خاصی داشت نیز بزرگی از چوب صندلی اداری در پشت آن شوفاژی که سالها روشن نشده بود میز کوچکی با چند صندلی در وسط اتاق یک تخته ای سفید آویخته به دیوار سمت چپ که هر چند وقت یکبار اطلاعات لازمه پرونده ای را که در دست داشت روی آن مینوشت و تخته ای دیگر که عکسها و اسناد را به آن سنجاق میکرد نیم ساعت نگذشته بود که مثل همیشه آبدارچی با اخم های درهم یک نسخه از روزنامه آن روز همراه با یک چای برایش آورد روزنامه امروز بیست و هشتم خرداد ماه ماجرای قتلهای زنجیرهای دی سرا در شمال غربی کشور را تیتر یک کرده بود شش ماه از این ماجرا گذشته بود و قد او قتل رخ داده بود روزنامه صبح خبر از قتل سو می داد شمس این خبر را روز گذشته از رادیو شنیده بود و حالا به دنبال خواندن جزئیات بیشتر صفحه گزارش اینقدر را باز کرد این بار یکی از اعضای خانقاه صوفیان نالی مشهورترین خانقاه کشور در میان خانقاه های ایالات دی سرا و هیاکل مقتول بود مردی ۴۴ ساله که مثل قدر های پیشین همراه با داغی بر پیشانی کشته شده بود نگاره کوچکی که در این داغ دیده میشد شکل پرندهای ریزنقش و موهوم بود که به نظر کارشناسان پرنده ای بومی در شمال کشور بود یکی از بومیان صبح دیروز در جنگل سیاه آرای دی سرا مردی را با خرقه پشمی قهوه ای آویخته از درختی تناور دیده که صورتش پر از خون بوده است پزشکی قانونی مرگ او را حوالی چهار و نیم صبح اعلام کرده بود مقتول قبل از به دار کشیده شدن دست راستش شکسته بود و شب قبل از آن مهر پرنده کوچک بر پیشانیش داغ شده بود روزنامه نگار نوشته بود اجازه نزدیک شدن به جسد آویزان از درخت را نداده بودند اما از همان دور هم خون های دلمه شده در زیر پاهای برهنه مقتول و نهر چون کوچک خون در لابلای برگ های روی زمین دیده میشد پیش از این شمایلی تار از مرد تقریباً مسن در روزنامهها منتشر شده بود که گفته بودند قاتل احتمالی این قتل هاست میگفتند قاتل احتمالاً یک راننده تاکسی است این مرد اولین بار توسط یک مسافر در اداره پلیس دی سرا چهرهنگاری شده بود
نویسنده: مجتبا هوشیار محبوب
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب امارت شر نشر تندیس از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.