کتاب پنت هاوس از مجموعه کتاب های انتشارات افراز می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است:
پایین تپه ها پیدایش میکند همان جا کنار تخته سنگی بزرگ چشم های سیاه از توی تاریکی می درخشد به دیدن مرد خیز بر میدارد و دوباره به پهلو می افتد هوا سوز سردی دارد مرد دور و برش را نگاه می کند و قدم هایش را کند میکند میان تاریکی باد زوزه کشان دور و نزدیک میشود. مرد زانو میزند کنار زن صدای زن از میان تاریکی می آید اول دست خودش را گزید.... طالب... مار.... من نمیخوام ات. اسب سیاه شیهه می کشد و روی دو پا بلند میشود صدای زن دور میشود مرد دنبال صدایش می خزد. دلش آشوب می شود و سرش سنگین می افتد کنار چشم های باز و بیرون جسته اسب سیاه آنچه از میکند دست هایی است که زیر بغلش گره می خورد و می نشاندش روی زمین چشم هایش پشت پرده های تار و سراب گونه دست هایی را می بیند که صورت خونی زن را با چارقد سفیدش می پوشاند. مرد دست پیش می برد و چارقد سفید را از صورت زن کنار می کشد ابروهای پیوسته اش را نشان میدهد بعد چشم ها و بعد قلب کوچک رنگ شده روی صورتش را. نه به من نزدیک نشو پسر بی بی صحرا. هنوز صورت پیش نبرده پس می نشیند شمعدانی های بلور در چشم های زن می لغزد و آرام فرو می چکد صدای دهل زن ها از کوچه می آید مرد جم نمیخورد. به من دست نزن علی... من... من نمیخوام ات. علی نگاهش میکند در انتظار لبخندی که سردی اتاق را کم کند زن دامن ور می کشد اشک و سرخاب گونه ها را به گوشه ی دامن پاک میکند. پس... چرا تا حالا نگفتی زیور این همه دهل و سرنا و دیگ و دیگچه به رسوایی من سوار کردی. اهنگ ساکت مانده است. این تویی زیبا و. تو که.... پای من... این همه سال ماندی. شاید... علی نگاه زیبای را تاب نمی آورد در صورت زن ترس هست و اعتماد نیست نگاهش ویرانگر است مثل توفان های شن صحرا. توفان شن فرو ننشسته است و بی بی صحرا هنوز به خانه برنگشته. پدر زیر کرسی لمیده است. کتاب ها باز مانده اند پیش رویش. تنش را یله میدهد زیر کرسی و چشم می دوزد به سقف. در چوبی خانه خشخاشی آرام دارد. صدای شن باد توی پستوها می پیچد. هنوز پچ پچ زن ها توی گوشش زنگ میزند. او تنها می ماند و شاخه شکسته درخت و نگاهش به مسیری است که زنها رفته اند. زنان و دختران بادیه ها را روی سر گذاشتن و کوزه های پر آب را مثال کودکی جا دادند میان گودی پهلو دخترها توی گوش هم پچ پچ می کنند و می خندند. باد صفحه های کتاب را می برد لایه دامن پرچین و بلند. مثل ماهی میرقصد میان چشمهایش دخترکی که چارقد آبی به سر کرده است. خشاخش در چوبی خانه تندتر شده است. با ضربه های نامنظم در به خود میآید دلش شور بی بی را می زند توی این توفان شن. در بسته اتاق باز می شود باد پرده را هل میدهد تا وسط اتاق. علی نیم خیز میشود زیر کرسی زیور میان چارچوب در ایستاده است. مار... طالب... مار... آسمان از پس سیلی توفان شن سرخی می زند وقتی به دنبال زیور می رسند بالای جسد بیجان طالب زنها کل می کشند. زیور زانو میزند. علی نگاه اش می کند. صدای پچ پچ زنها توی شن باد به هم می پیچد و دور می شود. علی سر میگذارد روی پیشانی سرد برادر....
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.