عنوان: خرید کتاب اشک لیلی انتشارات شقایق
کتاب اشک لیلی از مجموعه کتاب های انتشارات شقایق می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. وزش نسیم شبانگاهی ابرهای خاکستری را به میل خود به هر سو می برد از روی ستاره های روشن شب عبور می داد. صدای جیرجیرک ها سکوت باغ را می شکست و در میان شاخ و برگ درختان می پیچید. نگاه بیقرارش به آسمان دوخته شده بود و از ته دل دعا می کرد فردا نتایج امتحانات اعلام و سرنوشت مانی معلوم می شود. همان که همیشه با نگاهی شیطنت بار دلش را لرزانده و وجودش را آکنده از عشق و نیاز نموده بود. اما راز این عشق پنهان هنوز آشکار نشده زیرا خودش نخواسته بود. دور و بر مانی را آنقدر دلبران زیبا و عشق اگر گرفته بودند که نمی گذاشتند دیده شود. دخترهای طناز و شیرین زبان چنان او را سرگرم می کردند که وجود بیماری او هر روز بیش از پیش نادیده گرفته می شد. آنها خویشاوند بودند اما او غریبه ای تنها بیش نبود. البته باید وضع کنار آمده بود و سرنوشت نامعلوم خود را همانگونه که بود پذیرفته بود. می دانست دیر یا زود باید به پدر و مادر مرحومش بپیوندد پس همان بهتر که از احساس درونش آگاه نمی شد مخصوصا او که تمام آرزویش بود. قلبش از این عشق پنهان چنان لبریز بود که اندیشیدن به او تماشا کردنش از دور و ثبت این لحظه های عاشقانه را برای خود کافی می دانست. نفس عمیقی کشید و چشمهایش را بست و برای آخرین بار زیر لب دعا کرد ای خدای مهربان کمک کن مانی عزیز من توی کنکور قبول بشه آمین. اشعه های خورشید بر صورتش تابید و از چنگال خواب رهایش کرد لبخندی زد و به مادر جون سلام کرد او هم با همان لبخند مهربان همیشگی گفت سلام دختر قشنگم امروز حالت چطوره. خوبم. خداروشکر. صدای خنده و فریادهای شادمانی بچه ها نگاه او را به سوی پنجره کشید به یادت اتفاق مهم آن روز افتاد با عجله از تخت پایین آمد در دیگر در پهلو هایش می دید یک لحظه متوقفش کرده اما دوباره با هیجان بلند شد و گفت حتما ما... بچه ها توی کنکور قبول شدن. مادر جون پنجره را باز کرد و پرسید آهای چه خبرتونه اول صبحی میخواید صدای آقاجون رو در بیارید. مهبد و مهشید نفس نان جلو آمدن با اضطراب دست لرزانش را روی قلبش گذاشت و نگاه منتظرش را به آنها دوخت مهبد با شادی گفت امسال دیگه قبول شدم مادر جون. مادر جان با جدیت گفت علیک سلام. مهبد و مهشید به هم نگاه کردند و یک صدا سلام کردند ویدا و ونوس خنده کنان جلو آمدند و با صدایی که لبریز از شوق جوانی بود سلام کردند. سلام چی شده شما هم قبول شدید. ونوس موهایش را با عشوه از روی صورتش عقب زد و گفت مادر جون مانی و مهبد قبول شدن...بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.