عنوان: خرید کتاب کنترل و مدیریت انتشارات مهرسا
کتاب کنترل و مدیریت از مجموعه کتاب های انتشارات مهرسا می باشد که در بخش ابتدایی کتاب این چنین آمده است. مقدمه مولفان... ساعت ۹ صبح در حالی که به سختی میتوانستم چشمانم را باز کنم و بعد از تقریبا ده بار خاموش کردن زنگ ساعت بالاخره از خواب بیدار شدم مدتی از شبها تاز نزدیک صبح بیدار می مانم و به افکاری که مدام در ذهنم می چرخند و فکر میکنم نمیتوانم آنها را کنترل کنم و نمی توانم برایشان راهحلی پیدا کنم صبح ها به سختی از خواب بیدار میشوم کلروز خسته هستم و کارایم به شدت پایین آمده است تا جایی که گاهی برای انتخاب به یک موضوع ساده نیز باید ساعتها فکر کنم امروز هم یکی از همان روزهاست. در حالی که با بیمیلی از تخت برخاسته متوجه شدم که دیشب فراموش کردم ناهار امروزم را آماده کنم از دوباره امروز روز خوردن غذای حاضری است با عجله و طبق روال این چند وقته که دیر به سر کار می رسم یک فنجان قهوه تلخ کردند سریع آماده شدم و از خانه بیرون آمدم همین که از پارکینگ خارج شدم تردیدهای همیشگی به سراغم آمدند چراغ را خاموش کردم در راه افتاد کردم کتری را از برق کشیدم. برای برگشتن به خانه دیگر زمان نداشتم در حالی که با این افکار مشغول بودم به راهم ادامه دادم. مثل همیشه ترافیک بود ماشین پشتی هم انگار مانند من عجله داشت و مدام این را با زدن بوق به من یادآوری میکرد خیلی سعی کردم جلوی خودم را بگیرم و عصبانی نشوم اما دیگر نتوانستم خواستم از ماشین پیاده شوم و به سراغش بروم که تلفنم زنگ خورد رئیسم بود راستی امروز چندم است ششم هفتم ای وای امروز جلسه جمع بندی آخر سال است و حضور من نیز اجباری است این چندمین بار در ماه گذشته بود که رئیس مرا ناامید میکردم چراغ روز قرمز بود. صدای ساز کودکی که بین ماشین ها راه میرود من را به سال گذشته برد حوالی اسفند پارسال یکی از دوستانم را به خاطر بیماری از دست دادم نمی توانم لحظهای که این خبر را شنیدم فراموش کنم ساعات پایانی شب بود که تلفنی به من خبر دادند بعد از گذشت یک سال هنوز با صدای زنگ تلفن در شب دچار ترس و استرس می شوم. باز صدای بوق ماشین پشتی بلند شد فهمیدم چراغ سبز شده است به سرعت حرکت کردم بالاخره به شرکت رسیدم جلوی درب پارکینگ ناگهان گفت که امروز به دلیل تعمیرات به جای طبقه اول باید در طبقه دوم پارت کنم در حالی که مشغول مرور کردن مسئولیت هایم برای جلسه امروز بودم متوجه شدم که جای پارک همیشگی هم بسته شده است. صدای نگهبان را شنیدم که با خنده از پشت سرم می گفت مهندس هنوز خوابی تازه یادم افتاد باید بروم طبقهدوم. با عجله خودم را به جلسه رساندم اما تقریباً تمام شده بود همه منتظر من بودند تا گزارش کارم را ارائه کنم در حالی که پرونده ها را روی میز می گذاشتم چهره ی زبانه رئیس توجهم را جلب کرد بدون شک اگر جایی غیر از جلسه بودیم فرار را بر قرار ترجیح میدادم همانطور که مشغول خواندن گزارش ها بودم سوئیچ همکارم را روی میز دیدم همین صحنه کافی بود تا شک های همیشگی به سراغم بیایند در ماشین را قفل کرده بودم در طول خواندن گزارش ها آنقدر ایزار در ذهنم تکرار شد که در نهایت باعث رشد ناخودآگاه صحبتهایم را با این جمله به پایان برسانم که ضمن پوزش بابت تاخیر ممنون از قفل همه همکاران. شاید شما هم تجربه ای مشابه این داستان داشته باشید گاهی تجربه ها به خاطر تکرار فراوان برایمان عادی و جزئی از اتفاقات روزمره می شوند اما حقیقت فراتر از یک تجربه ساده و گاه خنده دار است زیرا تکرار این اتفاقات و ناتوانی در حل کردن آنها هشداری درباره اتفاقاتی است که در مغز ما جریان دارند برای درک بهتر آنچه در مغز ما نمیگذرد کافی است برج مراقبت فرودگاه را تجسم کنید. اتاقی بر فراز یک برد که مشرف بر میدان بینایی نسبتاً وسیعی است روی دیوارهای این اتاق نمایشگر های متعددی قرار دارند که لحظه به لحظه تغییراتی را که در چشم انداز برج رخ میدهد پایش می کنند. روی سطح میز ها صفحه کلید های متعددی قرار گرفتند که اپراتور به کمک آنها می تواند به تغییرات مشاهده شده به سرعت پاسخ دهد این اتاق هیچگاه از کار نمی افتد و در صورت ایجاد تغییر در نحوه کار یکی از دستگاه ها ممکن است اتفاقاتی رخ دهند که باید بلافاصله کنترل بر رفع شوند در غیر اینصورت مشکلاتی رخ می دهند که جبران نتایج آنها گاهی بسیار دشوار میشود. در مغز ما هم فضایی مشابه برجمراقبت وجود دارد که به جای هواپیماها رفتار افکار و احساسات ما را کنترل میکند. مغز ساختاری بسیار پیچیده و هوشمند دارد که حتی قدرتمند ترین کامپیوتر های دنیا نیز به پایان می رسند اما گاهی این ابرکامپیوتر نیز دچار مشکلاتی میشوند که نشانههای آن در قالب تجربیاتی مانند آنچه در داستان صفحه قبل گفته شد بروز می کنند.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.
مولفان: تارا رضاپور و حامد اختیاری