کتاب چهار راه از مجموعه کتاب های انتشارات افراز میباشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: جناب سروان به خدا کلاه مو دزدیدن. افسر حواسش جمع چهارراه بود کمتر حرف می زد و به زیردستانش با اشاره دست و تکان دادن سر دستور می داد. جوانی کوتاه قد دور و برش می چرخید و تماس می کرد. جناب سروان تو رو خدا من پیک موتوری ام. جوان مثل کنه به افسر چسبیده بود و ول کنش نبود و تند و فرز از هر طرف که می رفت دنبالش می کرد. جناب سروان جان مادرت این دفعه را ببخش. جوان سرش رو به بالا راست صورت افسر را نشان گرفته بود. ازدحام شد. موتور سواری از دست سربازها فرار کرد و انداخت تو پیاده رو و گاز داد دو زن کشیدند کنار و ریخت. دفتر به سربازها تشر زد سربازها دویدن در پیش ولی فایدهای نداشت. جوان مسیر فرار موتورسوار را با چشم دنبال کرد و خوش اش آمد. عاشق این آرتیست بازی ها و بود ویراژ دادن تک چرخ زدن... یک روز دلش به دریا زد و سعی کرد چرخ جلو را بلند کنند گاز داد با کلاج بازی کرد و بعد کلاج را به کرد و فرمان موتور را به طرف خودش کشید. چرخ جلو رفت تو هوا باور نمی کرد حسابی هیجان زده شده بود ولی چند ثانیه بیشتر نتوانست چرخ را بالا نگه دارد موتور از زیر پایش در رفت زمین خورد. بدجوری زخمی شده بود نصف درآمد آن ماهش را خرج موتور کرده بود. در همین فکرها بود که دید چند سرباز دارند موتورش را داخل یدک کش می برند. ترک موتور را گرفت و شروع به التماس کرد. سرکار جان مادرت صبر کن یک دقیقه صبر کن جناب سروان رو راضی می کنم یکی از سربازها گفت زود باش اگر عصبانی بشه یه هفته نگهبانی رو شاخشه. جوان رفت سراغ یکی از درجه دار ها. سرکار گروهبان تو رو خدا یه کاری بکن بزاره من برم. میخواستی خلاف نکنی. طلا و کرم این گزینه نامه اینم کارت موتور فقط کلاه نداشتم. اونم خلاف دیگه. دزدیدن. فردا صبح بیا یگان ویژه. دفعه پیش که موتورش را بردن سه ماه طول کشید تا بتواند آن را پس بگیرد حق پارکینگ خلافی عوارض تمدید گواهینامه کوفت و زهر مار. با هزار زحمت در پیک کار گرفته بود دایی مادرش پشت صفحهها را امضا کرده بود. شرکت کرده بودند اگر خلاف کند و موتورش را بگیرند اخراج میشود. صدای داد و فریاد شنید یک موتورسوار الشماغ با سرباز ها درگیر شده بود سرباز چاق و قد بلندی هل اش داد زمین خورد موتور رابط کرد و بلند شد. برای چی هل میدی عوضی. مشتی هواله چانه سر باز کرد. گروهبان با باتوم ازپشت سر زد به پایش ریختم سرش تا آمد به خودش بجنبد دستبند دست زدن و چند دقیقه بعد هم او را انداختن توی ماشین گشتی که اکثر بابیسیم خبر کرده بود. باد سردی می وزید. جوان زیپ کاپشن شرا بالا کشید موتورش کنار یدککش بود و از چشم افسر نگهبان دور. به سرش زد روی موتور بپرد و دربرود. نگاهی به پیاده رو انداخت مدرسه تعطیل شده بود دختر بچه ها مثل گلهای غاز با کله های زرد و روپوش های سبز سرو صدا کنان توی پیاده رو ول بودند. جمعیت زیاد بود دیگر دیر شده بود باید زودتر فکرش را میکرد. موتور کراس قرمزی را جلوتر از یدک کش نگه داشتن موتورسوار با سربازها حرف زد دست برد توی جیب کاپشن چرمی اش چیزی درآورد و به یکی از سربازها داد میشه سرباز باز شد به شانه موتورسوار زد و راه را برایش باز کرد سرباز وقتی سر برگرداند. نگاهش به جوان افتاد و چشمش را دزدید. موتور سوار دیگری که کارتون بزرگی روی ترکش بود سرباز ها را دید. قبل از چهارراه آن طرف چراغ خطر بدون توجه به پشت سرش ناگهان دور زد تا فرار کند. ۲۰۶ نقره ای رنگی شترق زد به او خودش کارتن و موتور وسط خیابان پهن شدند. چراغ ۲۰۶ شکست سربازها خندیدند. ادامه این داستان در کتاب چهار راه از نشر افراز آمده است.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.