عنوان: خرید کتاب ملت عشق انتشارات ققنوس
کتاب ملت عشق از مجموعه کتاب های انتشارات ققنوس می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: بین انگشتانت سنگی را می فشاری و آن را میان آبهای روان رها می کنی. شاید اثر آن را نبینی.... فقط یک صدا و بعد موج های کوچکی که با رسیدن به ساحل ناپدید می شوند همین. حالا سنگ را در دل دریاچه رها کن این بار نه تنها اثرش دیدنی است. بلکه دوام و بقای بیشتری هم دارد. همان سنگ موجی می زاید و بعد همان موج موجی دیگر... حرکات امواج را خود دریاچه حس میکند. تمام وجودش را فرا میگیرد. فقط وقتی به آرامش می رسد که امواج به ساحل رسیده باشند. اگر سنگدل رودخانه را بشکافد و چیزی تغییر نخواهد کرد. آن هم یک هیاهوی دیگری است در آن همهمه. اما وقتی سنگ دل به دریاچه آرام بزند همه چیز دگرگون می شود. دریاچه دیگر آبی آرام و خاموش نخواهد بود. ۴۰ سال زندگی الا روبینشتاین همانند همان دریاچه بود آرام و بی تلاطم. یکسری از عادات و نیازها و خواسته های قابل پیش بینی. تمام این یکنواختی ها در لحظه لحظه ی زندگی اش جاری بود. بدون آنکه پی ببرد چقدر همه اینها ملال آور و خسته کننده هستند. در این ۲۰ سال اخیر هر آرزویی که داشته شخصی که دوستش بود و هر تصمیمی که گرفته بود در همه آنها سایه ی سنگین ازدواجش را حس کرده بود. شوهرش دیوید یک دندانپزشک موفق بود. که به سختی کار میکرد. انصافاً هم در آمد خوبی داشت. الا همیشه می دانست که رابطه بین آن دو آن طور که باید عمیق و صمیمی نیست. اما همیشه فکر می کرد که لازم نیست روابط عاشقانه اولویت اول هر زوجی باشد. از نظر او در زندگی مشترک چیزهای مهم تر از عشق وجود داشت مثل تفاهم محبت گذشت... بعد از همه این ها عاشق در جایگاه دوم قرار می گرفت. دیوید و الا سه فرزند داشتند. یک دختر زیبا که دانشجو هم بود به نام ژانت و دوقلوهایش ایوی و اورلی و در کنار آنها سگ ۱۲ سالهای داشتن به نام اسپریت. اسپریت از وقتی کوچک بود. پای به خانه آنها گذاشته بود و یار همیشگی الا در پیاده روی های صبحگاهی در خوشی و ناخوشی در کنار او بود. اما حالا سگ بیچاره حسابی پیر و چاق شده بود. کاملا کر و تقریباً کور و حالا منتظر مرگ بود اما الا ترجیح میداد فکر کند که او تا ابد همراهش خواهد ماند. دوباره رسیدیم به الا.... او هرگز دوست نداشت نابودی چیزی را باور کند. تقریباً نابودی هیچ چیز را.... میخواهد تمام کردن یک عادت باشد یک مرحله از زندگی یا حتی پایان یک زندگی مشترک. حتی اگر این پایان حتمی و روشن روبرویش قد علم کرده باشد و در چشم هایش زل بزند باز هم آن را باور نخواهد کرد. خانواده الا در شهر نورتمپتون در ایالت ماساچوست در یک عمارت دوره ویکتوریایی زندگی میکردند. با اینکه خانه به تعمیرات اساسی نیاز داشت اما هنوز هم با شکوه و زیبا به نظر می رسید. خانه ای با ۵ اتاق خواب سه حمام کفپوش های چوبی براق سه پارکینگ در های فرانسوی و بهتر از همه اینها یک جکوزی که خارج از ساختمان قرار داشت. آنها بیمه عمر بیمه خودرو برنامه بازنشستگی برنامهای برای ادامه تحصیل و حساب بانکی مشترک داشتند. علاوه بر همین خانه ای که در آن زندگی می کردند و آپارتمان یکی در بوستون و دیگری در جزیره رود هم داشتند. آنها هیچ چیزی در زندگی شان کم نداشتند. همه چیز بی عیب و نقص بود. الا و دیوید در طول این سالها به سختی کار کردند تا بتوانند همه اینها را فراهم کنند. فرزندان سالم خانه ای بزرگ با اسباب و وسایل مجلل جز آشپزخانه اش عطر شیرینی خانگی به مشام می رسید. شاید برای بعضی از مردم این ها همه کلیشه ای باشد. اما برای خودشان تصویر یک زندگی کامل و ایدهآل بود. الا و دیوید زندگی مشترک شان را در محدوده همین رویاها و رسیدن به همین آرزوها شروع کردند. در آخرین ولنتاینی که گذشت شوهرش یک گردنبند آویز الماس به شکل قلب به او هدیه داد کارتی همراهش بود که با این کلمات پر شده بود. به الای عزیزم. زنی سرشار از آرامش با قلبی باشکوه و صبری ستودنی از این که مرا همینطور که هستم پذیرفتی سپاسگزارم. دیوید. خواندن آن نامه برایش مانند خواندن یک آگهی ترحیم بود. اما هرگز آن را به شوهرش نگفت با خود فکر کرد. اگر روزی من بمیرم حتماً چنین چیزی در مورد من می نویسد و این را هم اضافه میکند که همسری که تمام زندگی خود را وقف شوهر و فرزندانش کرد. الا حتی نمیدانست چطور تنهایی از پس سختی های زندگی بر بیاید. آدمی نبود که دل به دریا بزند و خطر کند حتی عوض کردن مارک قهوه روزانه اش هم برای او تلاش بزرگ به حساب میآمد. همه اینها دلیلی شد که نه تنها برای خود الا و نه برای هیچ کسی دیگر قابل درک نبود که چه اتفاقی افتاد. الا بعد از بیست سال زندگی مشترک بالاخره در سال ۲۰۰۸ درخواست طلاق داد. اما همه اینها فقط یک دلیل داشت عشق. آنها با اینکه در کنار هم زندگی می کردند. اما مایل ها با هم فاصله داشتند به اندازه فاصله دو شهر دو قاره به تفاوت شب و روز. آنقدر از هم دور شده بودند که حتی دیگر نمی توانستند حضور همدیگر را تحمل کنند. پس بیخیال عشق شدند. اما آن چیزی که فکرش را هم نمی کرد اتفاق افتاد. آنقدر همه چیز سریع پیش رفت که حتی فرصت نکرد در برابرش مقاومت کند آخر مگر کسی می تواند در برابر عشق مقاومت کند. عشق مانند سنگی از ناکجا به درون دریاچه آرام و راکت زندگیش پرتاب شد و همه چیز شروع شد...
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.