عنوان: کتاب مرگ ایوان ایلیچ نشر مهتاب
در داستان نیمه بلند مرگ ایوان ایلیچ مردی در عنفوان جوانی جویای نام و نان آن هم در دستگاه حقوقی و قضایی یکی از شهرهای روسیه تزاری بی وقفه می کوشد تا به آرزوهای دور و درازش جامه عمل بپوشد با یک منصب ممتاز قضایی و دریافت حقوق مکفی و بالا تا که از این راه بتواند سیطره خود را بر زیردستان حاکم و مستدام گرداند طبیعی است که در حرکت برای رسیدن به این هدف یا اهداف از هیچ تلاش پنهان و آشکاری فروگذار نکند در برههای از زمان به موفقیت میرسد در برههای ناکام می ماند و دوباره تلاش را از سر میگیرد در این تلاش دوباره پیروز شده و جایگاه خود را مستحکم میکند در این فراز و نشیب آدمی رفته رفته بیآنکه خود احساس نماید به پایان زندگی می رسد این پایان لزوماً داشتن یک سن هشتاد یا نود سال نیست که یک بیماری یا تصادف یا حادثه مهلک هم می تواند بر این زندگی مهر پایان بزند حالا در واپسین روزهای عمر ایوان ایلیچ در خلوت خود به فکر فرو می رود اتاق خود را در این خانه که با زحمت زیاد برای همسر و فرزندانش آماده ساخته از باقی خانواده جدا میکند افکار متفاوت و متناقضی به سر او می زند اما جالب اینجاست که دوستان او می آیند و می روند بی آن که از دیدن حال او تاسف زیادی بخورند مهمتر همسر اوست که گهگاه به دیدن او در این اتاق می آید و تنها به گفتن این پیشنهاد بسنده می کند که وی باید خود را به یک دکتر معروف تر نشان بدهد و داروهای تجویزی را هم به موقع و سر وقت مصرف نماید وی در دیدار با این پزشکان حرفها و نظرات گوناگونی را میشنود و در همین حال به یاد حرفهایی میافتد که خودش در دستگاه قضایی به زیردستان و متهمان می زده است همانطور که پزشکان شفاف با او سخن نمی گویند و سر او را به یک بالین نمیگذارند او نیز در زمان سلامتی و نیرومندی با زیردستان و متهمان چنین سخنی گفته و آنها را در بیم و امید نگه می داشته است او از دیدن همسرش احساس آرامش نمی کند و همیشه خیلی سریع آرزو می کند که زودتر از اتاقش بیرون برود همه آنانی که روزگاری در دوران اقتدار ایلیچ با او نرد دوستی میزدند حالا کم کم از دور او کنار میروند چه روزگار عجیبی را وی در این واپسین روزها تجربه می کند گویی که وی تازه در این واپسین روزها اطرافیان و خانواده اش را می شناخته است روزگار عجیبی را وی در این واپسین روزها سپری می کند گویی که پی می برد که بسیاری از این اطرافیان و نزدیکان بیشتر آرزوی مرگش را دارند تا آرزوی سلامتی اش را همسرش به هنگام تشییع پیکر او از دوست او پیتر ایوانویچ میپرسد که آیا حقوق او را به طور کامل به وی و خانواده اش خواهند پرداخت و پرسش هایی از این دست آدمی به ناگاه به اینجا که می رسد به یاد این گفته میافتد در آن روزی که نه فرزندان به داد رسند و نه همسر و نه مال و ثروت که همگی آدم را تنها می گذارند که این دنیا محل عمل است و حسابی در کار نیست و فردا یعنی روز قیامت روز حساب است و عملی در کار نیست لئو تولستوی از برجسته ترین نویسندگان قرن نوزدهم روسیه تزاری خود نگارنده ای مذهبی است که در نگاشتن داستانهای کوتاه و بلند خود سرنوشت آدمی را بر اساس متون دینی سخت در نظر دارد قلم او به شیوایی این انسان را با آن سرنوشت محتومش توصیف و تبیین می کند طبیعی است که نویسندهای این چنین مذهبی چنین قلم فرسایی کند به عمق ذهن و فکر شخصیت اصلی داستان خود رسوخ و نفوذ کند و ناگفته ها و ناشنیده ها را بر روی کاغذ بریزد ژرف اندیشی وی در مورد انسان و زندگی و سرنوشت اش نشان می دهد که وی در پی آن بوده تا به حقیقت هستی پی ببرد موضوعی که بسیاری از متفکران را در عرصه ادبیات بی وقفه و از دیر باز به خودش مشغول داشته است و باز طبیعی است که یک نگارنده مذهبی به لونی بیندیشد و بنگارد که الهام گرفته از دین و دیانت است یعنی انسان که مرگ را نه پایانی برای زندگی که آغازی برای یک زندگی روحانی می انگارد همیشه گفته اند که انسان در آستانه مرگ به حقیقت هستی واقف میشود که دیگر نه زمانی باقی مانده و نه اینکه فایده ای دارد آرزوی بازگشت به این زندگی هم سودی نمی بخشد چرا که هر کسی را پنج روزه نوبت اوست آدمی آنگاه که میتواند نمی داند و آنگاه که میداند دیگر نمیتواند و سعادتمند آنان که در اوج توانایی می دانند می دانند که چطور باید سلوک نمایند یک متن پهلوی ساسانی مینوی خرد این سلوک را به شیوهای روشن و ساده مطرح میکند که آنکه از تو کوچکتر است او را برابر و آن که برابر توست او را بزرگتر و آنکه از تو بزرگتر است او را سالار و سرور به شمار آور که بر اساس این متن اندرزی راست گفتاری افترا نزدن به حرص و آز متمایل نبودن خشم نگرفتن غم نخوردن از برای محبوبیت و شهرت گناه نکردن رشک نبردن همسر با گوهر اصیل برگزیدن کوشا و میانه رو بودن از مال دیگران ندزدیدن با مرد کینه ور و مرد مفتری و مرد آز و مرد نادان و احمق همراه و همکار و هم کاسه نشدن همه از ویژگیهای این سلوک و رفتار درست به شمار میروند به این ویژگیها واقف شدن و عمل کردن به آن ها در عین توانایی و دانایی زندگی را زیبا می سازد و فرد عامل به این ویژگی ها چرا باید از مرگ هراس داشته باشد و چرا باید از خدای خود شرمنده باشد داستان نیمه بلند حاضر به ما میگوید که بسیاری از انسان ها به سان ایوان ایلیچ روزگار را سپری میکنند و در عین حال افکار و اندیشه هایشان هم در آستانه مرگ تقریباً همسان است داستانی که گرچه یک بار از قلم تولستوی تراوش میکند اما در حیات این جهانی ما داستانی مکرر است هر چند که برای هر انسانی نامکرر چرا که هر انسانی تنها خودش را میبیند غلام همت دردی کشان یکرنگم / نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند / جهان با تمام زیبایی هایش چگونه در واپسین روزهای زندگی از چشم همان دنیا دوستان چون قطره اشکی می افتد یعنی آن هنگام که پرده در افتد و این که هر چه هست اوست باقی همه نقش است اما هر دم این بت عیار به رنگی و جلوه ای درآید و انسان مانده در راه را بفریبد فریب خورده ای که در همان روزهای واپسین عمر چونان ایوان ایلیچ در مییابد که فریب خورده است که دیگر سودی ندارد جمله ایست عروس جهان ولی هش دار / که این مخدره در عقد کس نمی آید
گاهی اوقات تجربه یک خرید مناسب کتاب کمک درسی یا خرید کتاب کنکور از بانک کتاب با مزایای ویژه میتواند تبدیل به عادتی همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود حال اگر افراد مراجعه کننده بدانند که بعد از سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب آن به بانک کتاب بیستک در کمترین مدت با ارسال رایگان کتاب را درب منزل تحویل میگیرند حتماً در ادامه راه خرید کتاب خود را فقط از طریق بانک کتاب بیستک انجام میدهند.
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب مرگ ایوان ایلیچ نشر مهتاب را به شما دوستان توصیه می کند
نویسنده: لئو تولستوی
مترجم: تیمور قادری