عنوان: خرید کتاب سمفونی مردگان انتشارات قفنوس
کتاب سمفونی مردگان از مجموعه کتاب های انتشارات قفنوس می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. ساعت آقای درستکار بیش از ۳۰ سال است که از کار افتاده در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر تیرماه سال ۱۳۲۵. ساعت سر در کلیسا سالها پیش از کار افتاده بود و ساعت اورهان را مردی با خود برده است اما زمان همچنان می گردد و ویرانی به بار میآورد. سمفونی مردگان رمان بسیار ستوده شده عباس معروفی حکایت شوربختی مردمانی است که برگی مدام را بر دوش میکشند و در جنون ادامه می یابند در وصف این رمان بسیار نوشتند و بسیار خواهند نوشت و با این همه پشتش برخاسته از این متن تا همیشه بر باد پرسشی که پاسخ در خلوت تک تک مخاطبان را میطلبد. کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشت از رو هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه اش در آورده ایم به قتلگاهش بردهایم و با این همه او را جزء این و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده ایم. کدام یک از ما.. دود ملایمی زیر طاق های ضربی و گنبدی کاروانسرای آجیل فروش حالم بر میخورد و از دهانه جلو خان بیرون میزد. طرح کاروانسرا چند بار بر در یک پیت حلبی چوب می سوزاند و گاه جرات می کردند که دستشان را از زیر پتو بیرون بیاورند تخم هم می شکستند. پشت سرشان در جایی مثل تخمه سه نفر در پاتیلهای بزرگ تخم بومی دادند. دود و بخار به هم می آمیخت و سر بند آمده بود. همه چراغ ها و حتی زنبوری ها روشن بود و کاروانسرا از دور به دهکده ای در مه شبیه بود. سمت راست دالاندر حجره خشکبار معتبر دو مرد به گرمای چراغ زنبوری روی میز دل داده بودند. پشت میز اورهان اورخانی نشسته بود و کنارش آیاز پاسبان. ایاز پاسبان پنجشنبه ها به حجره می آمد روی صندلی بزرگی می نشست و پاهاش را می گذاشت روی چهارپایه کوچک. عرق پیشانی اش را پاک میکرد چه تابستان و چه زمستان و اگر صندلی بزرگ دم دست نبود روی یک گونی تخمه می نشست. میگفت من با هیکل گنده چه جوری روی صندلی کوچک بنشینم هان. اگر می خواست می توانست تا پدر را با آن همه وقت با دو انگشت بردارد و آویزان کند به چنگک های سقف. صورتی گوشتالو و بزرگ داشت با سری کوچک و سالکی روی گونه چپ که حالا مثل بقیه صورتش چروک خورده بود. یک سیر پسته میخرید و هرچه اصرار می کردند که پولش را ندهد زیر بار نمی رفت. پولش را می داد و بسته ها را مغز میکرد و کنار هم روی میز می گذاشت بعد یکباره همه را در دهانش می ریخت. آن وقت اورهان میبایست براش یک لیوان آب خنک بیاورد. پدر خیلی دوستش داشت هم به خاطر این که پاسبان قدیمی شهر بود و هم برای چیزهای زیادی که میدانست. شرق و غرب عالم توی مشتش بود. از هر چیزی سررشته داشت. پدر میگفت. این یک آدم معمولی نیست. و شب عید ده دوازده کیلو آجیل میفرستاد در خانهاش. و هفته به هفته مواجبش را میداد. و حالا هم که پدر از سال ها پیش مرده بود اورهان قرار هفتگی را رعایت میکرد. آن طرف پشت پیشخوان دو کارگر جوان دست در جیب ها پاپاخ بر سر یقه پالتو را پشت گوش داده بودند و پچ پچ می کردند. مثل اورهان و ایاز آرام و سر در گوش هم.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.