تمام والدین نواقص زیادی دارند من اشتباهات وحشتناکی نسبت به فرزندانم مرتکب شدم که باعث درد قابل توجه آن ها و من شد هیچ پدر و مادری نمی تواند همیشه از نظر احساسی تمام و کمال باشد کاملاً طبیعی است که والدین هر چند وقت یکبار بر سر فرزندانشان فریاد بزنند همه والدین هم گاهی اوقات بیش از حد فرزندان خود را کنترل میکنند و بیشتر والدین حتی اگر به ندرت باشد فرزندان خود را کتک میزنند آیا این موارد به این معناست که آن والدین بی رحم یا نامناسب هستند مقدمه البته پدرم مرا کتک می زد اما فقط به این دلیل بود که از راه راست منحرف نشوم نمی دانم کتک زدن پدرم در گذشته چه ارتباطی با مشکلات زناشویی ام دارد گوردون گوردون جراح ارتوپد موفق ۳۸ ساله هنگامی که همسرش بعد از ۶ سال او را ترک کرد به ملاقات من آمد برای برگرداندن همسرش تلاش زیادی کرده بود اما همسرش به او گفته بود که تا زمانی که فکری برای خلق و خوی غیرقابل کنترل خود نکند به خانه بر نمیگردد همسرش از پرخاشگری های ناگهانی و انتقادهای بی امان او خسته شده بود کرد گوردون می دانست که عیب جو و بد خلق است اما باز هم باور نمیکرد که همسرش به این دلیل او را ترک کرده باشد از گوردون خواستم تا کمی در مورد خودش با من صحبت کند و برای راهنمایی بیشتر سوالاتی از او میپرسیدم وقتی در مورد والدین اش سوال کردم لبخند زد و تصویری درخشان از والدینش مخصوصاً پدرش که یک متخصص قلب و عروق سرشناس بود ترسیم کرد اگر به خاطر پدرم نبود من دکتر نمیشدم او بهترین پدر دنیا است تمام بیمارانش او را یک فرشته میدانند از گوردون پرسیدم که در حال حاضر رابطه اش با پدرش چگونه است مضطربانه لبخندی زد و گفت رابطه بین ما عالی بود تا اینکه به او گفتم می خواهم در طب سنتی ادامه تحصیل دهم اما انگار به او گفتم که میخواهم یک نفر را به قتل برسانم سه ماه پیش این مسئله را با او مطرح کردم و حالا هر زمان که با یکدیگر صحبت میکنیم به من سرکوب می زند که مرا به دانشکده پزشکی نفرستاد تا طب سنتی بخوانم و روان درمانگر شوم دیروز بحث ما بالا گرفت و به من گفت اگر طب سنتی را انتخاب کنم دیگر عضوی از خانواده نیستم این حرفش به شدت آن را آزار داد نمیدانم شاید طب سنتی تصمیم خوبی نبود در حالی که گوردون پدرش را توصیف میکرد و سعی داشت پدرش را فوقالعاده نشان دهد متوجه شدم که در حین صحبت دست هایش به هم قفل میشد و هنگامی که متوجه حالت دست هایش می شد این کار را متوقف میکرد و دستانش را مثل استادان دانشگاه روی میز حرکت می داد به نظر میرسید که این حالت را از پدرش تقلید می کرد از گوردون پرسیدم که آیا پدرش همیشه اینقدر ظالم و زورگو بوده است نه به هیچ وجه منظورم این است که او زیاد داد و فریاد می کرد و مانند هر کودک دیگری گاهی کتکم میزد ولی از این بابت او را ظالم نمیدانستم هنگامی که گوردون درباره کتک زدن پدرش صحبت می کرد احساس صدایش کمی تغییر کرد و نظرم را به خود جلب کرد در این باره از او سوال کردم مشخص شد که پدر او هفته ای دو سه بار او را با کمربند کتک میزد فاصله بین کتک خوردن هایش بسیار کوتاه بود و اغلب علت تنبیه شدنش نمرات پایین مخالفت کردن یا فراموش کردن انجام یک کار بود پدرش در مواقعی که او را کتک می زد توجهی به اینکه کمربندش به کجای بدن گوردون اصابت میکند نداشت گوردون به یاد میآورد که کمر پاها بازوها و دستهایش مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند از گوردون پرسیدم که پدرش چه میزان آسیب به جسم او وارد کرده بود گوردون هیچ وقت خونریزی نمیکردم یا آسیب آنچنانی نمیدیدم منظورم این است که مشکلی پیش نمی آمد و فقط به این دلیل این کار را میکرد که مرا تربیت میکند سوزان اما تو از او میترسی اینطور نیست تا سرحد مرگ از اون می ترسیدم اما وظیفه والدین همین است مگر نه سوزان گوردون آیا میخواهی که بچه هایت هم چنین احساسی نسبت به تو داشته باشند گوردون نگاهش را از من دور کرد طرز نگاهم او را معذب و ناراحت میکرد صندلی ام را جلوتر کشیدم و با ملایمت ادامه دادم همسر تو متخصص اطفال است اگر کودکی را در مطبش ببیند که آثاری از زخم کبودی شبیه آنهایی که کتک زدن های پدرت بر بدن تو بر جای گذاشت داشته باشد آیا از نظر قانونی نباید این مسئله را گزارش دهد نیازی نبود که گوردون پاسخی دهد چشمهایش پر از اشک شد و زیر لب گفت داغ دلم تازه شد گوردون دیگر از پدرش دفاع نمی کرد اگر چه درد عاطفی وحشتناکی را متحمل می شد اما برای اولین بار توانست منبع پنهان خلق و خوی خود را بیابد او از زمان کودکی آتشفشانی از خشم علیه پدرش را مهار کرده بود و وقتی فشار زیادی را متحمل می شد این آتشفشان در برابر هر کسی که نزدیکش بود فوران میکرد و معمولاً آن شخص همسرش بود من میدانستم که باید چه کاری انجام دهیم پسر بچهای که مورد آزار و اذیت قرار گرفته است را بپذیریم و سپس زخمهایش را التیام دهیم آن شب وقتی به خانه رسیدم همچنان به گوردون فکر میکردم مدام چشمهایش را به یاد میآوردم که وقتی متوجه شد که با او بدرفتاری شده است پر از اشک شد به هزاران زن و مردی فکر کردم که با آنها کار میکردم و رفتارهای روزمره آنها متاثر از الگوهای مخرب کودکی بود و حتی توسط آن الگوها کنترل می شد متوجه شدم که احتمالاً میلیونها نفر دیگر هم وجود دارند که نمیدانند مشکل زندگیشان چیست می توان به چنین کسانی کمک کرد بنابراین تصمیم گرفتم که این کتاب را بنویسم بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت می کند بیستک کتاب امکان خرید اینترنتی کتاب های کمک درسی و کتابهای عمومی رمان و داستان را با تخفیف و ارسال رایگان فراهم می سازد معمولاً هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای یک فروشگاه به جز تخفیف نمی تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد به خصوص اگر این تخفیف ها مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این روزهای پایانی سال برای بچه های کنکوری است در چنین وضعیتی نقش پررنگ بانک کتاب هایی همچون بانک کتاب بیستک بسیار نمایان میشود بانک کتاب بیستک با تخفیف های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش آموزان و کنکوری های عزیز شرایط ویژه رقم زده است
نویسنده: سوزان فوروارد
مترجم: امیرعلی فتح اللهی