گزیده ای از کتاب نیروی حال نشر آرایان راهنمای برای روشنبینی معنوی من علاقه چندانی به گذشته ندارند و به ندرت از آن یاد می کنم ولی به هر حال باید مختصری از گذشته ام را برایتان بازگو کنند تا بدانید چه کسی بودن چطور معلم معنوی شدن و چگونه این کتاب پدید آمد تا پیش از ۳۰ سالگی پیوسته یا نگران و دلواپس بودند یا افسرده و این افسردگی چنان بود که یک لحظه از وسوسه خودکشی رها نمی شدند هیچ وقت در آن روزگار حال دیگری نداشتند اما امروز که این جملات را مینویسند گویم این حکایت خود بلکه زندگی شخص دیگری را روایت میکنم به تازگی بیست و نهمین سالگرد تولدم را پشت سر گذاشته بودم که شبی با ترس و وحشت فراوان از خواب پریدن قبلا هم بارها این وضع را تجربه کرده بودم اما این بار وحشت به طرزی وصف ناشدنی سراسر وجودم را پر کرده بود سکوت شب هنگام سایه های مبهم اثاثیه اتاق و صدای قطاری که از دور دستها به گوش می رسید همه و همه در آمیخته بود و حسی عجیب مملو از بیگانگی وکیل خواهید القا می کرد در آن لحظه همه چیز بی معنا شده بود و من جز تنفر از دنیا و آنچه در آن هست حس دیگری نداشتن وجود خودم در آن میان از همه تنفر انگیزتر بود به راستی فایده ادامه دادن به این زندگی پرزرق و عذاب چه بود چرا باید به این جنگ فرسایشی ادامه میدادم آن شب بیش از هر وقت دیگری در تمام عمرم مشتاق نابودی و مرگ شده بودم آنقدر مشتاق که غریزه زنده ماندن در برابر آن به کلی بی اثر شده بود جمله دیگر نمی توانم با خودم زندگی کنم و مدام در ذهنم میپیچید و تکرار می شد و من به وضوح آن را می شنیدم ناگهان در آن وضع حال چیزی توجهم را جلب کرد چیزی که انگار تا آن لحظه از آن بی خبر بودم از خودم پرسیدم آیا من یک زن هستم یادو فکر کردم اگر نمی توانم با خودم زندگی کنم پس باید دو تن باشم یکی من و دیگری خود که در این بین این من است که دیگر نمی تواند با آن خود زندگی کند سپس نتیجه گرفتند که احتمالاً فقط یکی از آن دو تن حقیقی است چتان مجذوب این کشف عجیب شدم که ذهنم از کار ایستاد و کاملاً هوشیار بودم اما هیچ فکری در ذهنم وجود نداشت ناگهان حس کردم که به اعماق یک گرداب نیرومند کشیده میشوند گرداب ابتدا آرام میچرخید اما بعد لحظه به لحظه بر سرعتش افزوده میشد به شدت ترسیده بودم و بدنم میلرزید صدایی که گویی از سینهام برمی خاست مدام زمزمه می کرد رها شد به تدریج حس کردم که به فضای خالی مکیده می شوند فضایی که انگار در درونم بود و نه بیرون بعد ترسم یکباره از میان رفت و آرام تسلیم خلاصشدن دیگر چه پیش آمد هیچ بخاطر ندارم با صدای پرنده ای که از آن سوی پنجره آواز می خواند بیدار شدم قبلاً هیچ آوازی شبیه این شنیده بودند چشمانم هنوز بسته بود... آن روز فقط در خیابانهای شهر قدم زدن چنان از معجزات زندگی روی زمین به حیرت آمده بودند که انگار همین حالا پا به عرضه این دنیا گذاشته ام میدانستم اتفاق خارق العاده در درونم رخ داده اما از درک آن ناتوان بودند تا اینکه چند سال بعد چند جلد کتاب معنوی خواندن و با چند معلم معنوی آشنا شدم آنجا بود که دریافتند آنچه سالها قبل در آن شب عجیب نصیبم شده همان است که اینجا همه در جستجویش هستند
نویسنده: اکهارت تول
مترجم: غلامحسین علی مازندرانی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب نیروی حال نشر آرایان از سری کتاب های روانشناسی به شما علاقه مندان توصیه می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.