هربر لوپوریه نویسنده معاصر فرانسوی در سال ۱۹۱۳ در اوکراین زاده شد و پس از پایان تحصیل در رشته پزشکی دانشگاه پاریس به ادبیات روی آورد و در کار نوشتن از تجربیات پزشکیاش بهره فراوان گرفت. نخستین رمان او کَرج نام داشت و پس از آن چندین نمایشنامه و رمان دیگر نوشت. در سال ۱۹۵۲ جایزه پوپولیسم به خاطر رمان دیگرش به نام ژولیت در گذرگاه به وی اعطا شد. در سال ۱۹۵۵ رمان خزه را منتشر کرد که رمان خوانان ایرانی این اثر را با ترجمه درخشان جاودان یاد احمد شاملو شاعر و مترجم بزرگ معاصر می شناسند... .
بخش اول کتاب به این صورت آغاز شده است. اگر همکارم محبوب خودم دکتر هولتز را که در دانشکده سوربن با هم بودیم به حساب نیاورم. دوتا سرکار استواری که جلوی من سینه سپر کرده بودند اولین آلمانیهایی بودند که می دیدم... دوتایی دوش به دوش تو درگاهی مستراح ایستاده بودند. چنان که انگار آن میان قابشان کرده اند. چشمهای زاغ و صورت گل بهی داشتند. هیچکدام هنوز پشت لبشان سبز نشده بود. یکیشان چانه ی فرورفته داشت و یکی شان پوزهی تیز پیشآمده. سن و سال هیچ کدامشان از بیست و چهار و پنج بیشتر نبود اما قد دو تایشان روی هم رفته از چهار متر تجاوز می کرد. و در این کنارههای رود شِر در آن اونیفرم ماشی رنگ که خیلی هم بهشان می آمد مظهری از ملت مفتون و ارتش پیروزمند خودشان را به رخ آدم میکشیدند. با وجود این که قد و بالای خودم هم چیزی از آنها کم نداشت پیششان سخت احساس پخمه گی و تو سری خوردگی کردم و دیدم اگر توانسته اند من و هم قطار هایم را با آن افتضاح تا کوه های پیرنه به سگ دو زدن وادارند فی الواقع چندان تعجبی هم ندارد. به آلمانی گفتند مدارکتان. اوراق و مدارکم کامل بود که شامل ورقهی خلع سلاح و ورقه اعزام به میهن و جواز رسمی عبور از خط جبهه بود که همه را مرتب و منظم توی کیف جا نقشهام چیده بودم. هنوز به توقف قطار در ایستگاه چند دقیقه مانده بود. پس عجله موردی نداشت. این بود که وانمود کردم دارم جیبهایم را میگردم. جیب های اونیفورمی که از بس به تنم مانده بود دیگر نه رنگش رنگ بود و نه ریختش ریخت. دستهایم را به نوبت تو تجهیزات ورچروکیده نظامیم فرو می بردم و در می آوردم. حرکاتم همان فرضی مخصوصی را داشت که تو همه ارتش های دنیا یاد آدم می دهند. در همین حال چشمم هم به آلمانی ها بود و به نظر می آمد آنها را جایی دیده ام. آنها هم مثل من جوری نگاه میکردند که انگار میشناختند م. تو نگاهشان اطمینان و یقین انکار ناپذیری بود که آدم به یک نظر حساب کارش را می کرد و برایش مسلم میشد که هیچ چیز نمیتواند کمترین دودلی و تردید را در آنها به وجود بیاورد. و من این را که دیدم تو دلم گفتم ای بیچاره های احمق...
بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد.
معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.