گزیده ای از کتاب شام نشر چشمه دوستم با اینکه در خانه اش تنها بود ما را به مهمان ایشان دعوت کرد مرد بسیار خوش مشربی بود خوش داشت جذب بزند و داستان بگوید اما این کار از او به خوبی ساخته نبود که های داستان را به هم می آمیخت معلول های بی علت و علتهای بی معلول میآورد بخش های مهم را از جا می انداخت و پسران این کار وا می گذاشت مادرم که سالخوردگی او را دچار آشفتگی های ذهنی همتای حال مادرزادی دوستم کرده بود در بند این عادت او نبود گمان حتی آن را در نمییافت راستش این خاصیت گفت و گو مادرم را بیشتر از من رماند و برایش یک تا اتفاق زننده آن شب نشینی بود لابد بقیهاش را می پسندید خانوادههای شهرمان مدام به وسط میآمد کلمه هایی جادویی که می نمود همه دلخوشی های زندگی اش در آنها گرد آمده باشد مثل کسی که صدای باریدن باران میشنود پیوسته می شنیدم که نام این و آن را میگویند و البته این نامها برای مادرم گنجینه های معنا و خاطره بود مایه خوش گذراندن مامان شد و چیزی بود که گفت و گوهای هر روزش با من نصیبش نمی کرد از این منظر و فقط همین با دوستم یکسره هماهنگ بود دوستم ساخت و ساز می کرد چندین دهه در پرینگلس خانه ساخته بود و از همین رو ریز و درشت شجره نامه همه خانوادههای شهر را می شناخت تجربه همه عمرش آن سبب میشد که هر نام نامی دیگر پیش بکشد زیرا مردم شهر همه آموزش های عقلانی و حس ایشان را ضمن گفتوگو با یکدیگر به دست میآوردند و این کار بدون آوردن نام ها دشوار می افتاد درست است که وقتی سن می افزاید و برگها سختی می گیرد همه چیز گم و فراموش می شود و همه می گویند که پیش از همه نام ها فراموش می شود اما نخستین چیزی هم که به یاد می رسد و پدید می آید نام هاست پس جستجوی آنها نام های دیگر پیش می آورد اگر میخواستند حرف زنی را بزنند می گفتند همان که اسمش چی بود که با میگانه عروسی کرد به خانه شان روبروی دفتر کار با نیات بود کدام کارانیاز همان که زنش از خانواده آرت اولا بود و همین طور ادامه می دادند هر نام گره معنایی بود که در آن انبوهی رشتههای دیگر نام ها به هم می پیوست نامهای تگرگ وار می بارید داستان ها پراکنده می شد و بی سرانجام می ماند زیرا سرانجام جنایات کهنه و بازی ها یا خیانت آیا جنجالهای خانواده های درون داستان ها نامعلوم مانده بود اما از این رو نبود که برایم نا شناخته بود برعکس وقتی میشنیدم برایم سخت آشنا بود که وسعت آشنا ترین کلمات جهان زیرا از نخستین دوره کودکی ام هر روز آنها را شنیده بودند پیش از آنکه حرف زدن آموخته باشم به هر علتی هرگز نتوانسته بودند یا نخواسته بودم نام ها را با چهره ها و اشیا رفت بدهم شاید به دلیل ترد شدن از زندگی مردم شهر هرچند که همه عمرم میانشان گذشته بود و در آن حال که سالخورده بودند کمک نام ها را فراموش میکردم و از دست دادن چیزی که هرگز نداشتم تناقضی غریب بود اینهمه وقتی آنها را از دهان مادرم و دوستم می شنیدم هر کدام مانند ضربهای بر نابود خاطرات در مخیله ام طنین میانداخت خاطرات تهی ، آواها
نویسنده: سزار آیرا
مترجم: ونداد جلیلی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب ادبی شام نشر چشمه اثر سزار آیرا را به شما توصیه می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.