کتاب نقطه از مجموعه کتابهای انتشارات چشمه می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است:
دو تا از چوب لباسی ها را از کمد برداشتم و در را باز کردم چوبلباسی ها را بالا گرفتم و پرسیدم کدام یکی گفت هر کدام را بپوشی به تو می آید و پیشانی ام را بوسید. گفتم این یا این. گفت هرکدام که راحتی و گردنم را بوسید. خواستم بپرسم چرا یادم افتاده یا چرا من میتوانستم فقط او را دعوت کند و پرسیدن فقط بوسیدمش گفت یک دوش فوری تا تو حاضر شی و لبم مرا بوسید. با خنده گفتم کمک خواستی خبرم کن و چنگی توی موهای کوتاهش زدم فقط وقتی میرفت حمام اجازه داشتم موهایش را به هم بزنم. از حمام که آمد هم آرایش کرده بودم موهایم را پیچیده بود و هم فنجان قهوه جلو رویم بود و داشتم اسکیس می زدم از پشت سر نزدیک شد و گردنم را نوازش کرد و پرسید این خانم خوشگل کجا دعوت شده و خم شد گردنم را بوسید خواستم بگویم مسخره ترین مهمانی ممکن که نگفتم فقط قهوه را مزه مزه کردن دوست دارم قهوه را آرامآرام بخورم و هر جرعه طرفش را با تمام وجود احساس کنم از شیرینی بیزارم مزه اش به سختی از بین میرود انگار مصرانه روی زبان آدم میماند ساعت ها گاهی حتی تا شب که بخوابی. به کاغذ هایم نگاهی کرد و گفت آفرین خیلی وقت بود اتود نزده بودی و موهایم را بوسید شاید هم نبوسید تا من قهوه ام را مزه مزه کنم و ده پانزده تا اسکیس بزنم موهایش را با دقت شوار کشید و ژل و شاید هم کرممو و بصورتش لوسیون زد و لباسش را با دقت پوشید و بهترین عطرش را زد. همیشه دوش گرفتن و حاضر شدنش ده دقیقه هم نمی کشید اما این بار سه ربعی طول کشید وقتی آمد جلو و گونه ام را بوسید محکم و رسا پرسید برویم. همیشه قبل از رفتن لبی تر می کرد این بار حتی سیگار هم نکشید. که قهوه ام را سر کشیدم و فنجان را روی کانتر گذاشتم و گفتم برویم و او را که جلو رویم ایستاده بود بوسیدم نگذاشت بروم در آغوشم گرفت و خیلی طولانی بوسید زیاد نه یکبار نه دو بار در اتومبیل که نشستیم از آینه نگاهی به عقب انداخت و پرسید حرکت. گفتم حرکت. پرسید چیزی که جا نگذاشتی و روی داشبورد را با دستمال پاک کرد خودم را به نادانی زدم گفتم نه و دستمال را از دستش گرفتم و قسمت خودم را تمیز کردم منظورش گل یا شیرینی بود گفتم سبدی که برده بودیم گالری بس است فقط اگر برای مهوش گل بخریم بد نمیشود و دستمال را پس دادم به ساعتش نگاهی کرد و گفت زشت است دیر کنیم و شیشه را پایین کشید. گفتم مخصوصاً که تا آن طرف شهر باید دنبال خانم هم برویم و ضبط رو روشن کردم و آرام گفت آن طرف شهر نیست که چشم به هم بزنیم رسیدهایم و زد آهنگ بعدی. گفتم پنجشنبه است همه جا ترافیک و زدم آهنگ بعدی گفت از بزرگراه می روم و زد آهنگ قبلی گفتم بزرگراه شلوغ تر از خیابانها. صدا را کم کردم گفت نگران تأخیرمان نباش مهمانی برای اوست هر کار بخواهند بکنند صبر می کند تا ما برسیم و زد رادیو پیام. به طعنه گفتم یادم نبود و زدم رادیو فرهنگ و اضافه کرد مهمانی به افتخار او. خودش را به نادانی زد و گفت از خارج آمده دوستان قدیمی اش به افتخار افتتاح نمایشگاه برایش مهمانی گرفتند به نظرت عیبی دارد و صدا را کم کرد. گفتم نه عیبی ندارد اینکه ما کجای ماجرا هستیم جای بحث دارد و موج را عوض کردم با خنده پرسید ما کجای ماجرا هستیم با خنده ای تلخ گفتم تو بگو با خنده گفت نه تو بگو گفتم به نظرم در راس ماجرا. پرسید چرا. گفتم به نظرت چرا داریم می رویم دنبال او. شمرده گفت سالها از اینجا دور بوده شهر عوض شده خیابانها غریبه اند و دنده را عوض کرد گفتم می توانست آژانس بگیرد دربست بگیرد میتوانست با مترو بیاید یا با اتوبوس و ضبط را روشن کردم با عصبانیت ضبط را خاموش کرد و پرسید ما دوستش هستیم یا نه جواب دادم بله هستیم گفت پس خیلی هم اشکال ندارد که برویم دنبالش. گفتم نه هیچ اشکالی ندارد خیلی هم خوب است اما اگر به مسیر ما می خورد نه اینکه ما از شرقی ترین قسمت شهر برویم به غرب او را از خانه اش برداریم و برویم جنوب شرقی ترین منطقه
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.