عنوان: خرید کتاب مزدور انتشارات خزه
کتاب مزدور از مجموعه کتابهای انتشارات خزه می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. نزدیک ساعت چهار بعد از ظهر یکی از روزهای نیمه ماه مهر بود که سر و کله کشیش پیدا شد و همه چیز از فردای آن روز شروع شد. همین کشیش بود که به من خبر داد یکی کشتی در ساند لنگر انداخته است. کشیش سوار بر خر کوچکی از جاده نوروک آمد. مرد کوتاه قامتی بود با ۱۵۰ سانتیمتر قد اما خرش آنقدر کوچک بود که پاهای کشیش به زمین کشیده می شد ۴۵ ساله به نظر میرسید شکم برجسته و کوچکی داشت صورتش گرد و سرخ و خیس عرق بود. دو چشم آبی کمرنگ و خون گرفته اش بی آنکه اثری از بدبینی یا نومیدی در آن باشد به دور و برش نگاه میکرد با اولین موج گرمای زودرس تابستانی هوا ناگهان گرم شده بود و سرسبزی پر جلای بهاری دم به دم جلوه خود را از دست میداد و غبار آلود و بی رمق می شد. کشیش در راه کلاهش را گم کرده بود و سر طاسش را در زیر اشعه آفتاب به رنگ سیب سرخ در آورده بود. من و خانوم فورشام در باغ بودیم. داشتم رادنی استفن راهنمایی میکردم که چطور تاکا را هرس کند البته توی خاک نکبتی کانکتیکات حرف انگور را هم نمیشود زد. درست در همین موقع بود که کشیش و خرش را در بالای تپه دیدم که از جاده به سمت خانه سرازیر می شد زنم به آنجا اشاره کرد و گفت نمی داند کی دارد می آید جواب دادم ظاهراً کشیشی است که بر خری سوار شده. یک پدر روحانی. گویا گمان می کنم که این بیچاره کشیش کاتولیک کلیسای رم باشد و خدا می داند کدام بازی سرنوشته او را به این آشیانه مقدس پروتستان ها کشانده و هر حال به زودی معلوم میشود. بعد از باغ به طرف جاده رفتم و منتظرش ایستادم خاموش و ساکت به او خیره شدم تا خرش را نگه داشت از روی حصیر دست بافی که به جای زین به کار میبرد پایین آمد با دستمال کثیف عرق روی پیشانی و صورت پاک کرد بعد صلیبی به خود کشید و در ستایش پروردگار چند کلمهای زیر لب زمزمه کرد و به چشمان آبی اش لبریز از سوال شد. فورشام. سری به تایید تکان دادم بله فورشام. دکتر فورشام. با اجازه شما. بعد گفت اسم من پدر هسلمان است کشیش کاتولیک کلیسای رم هستم. تبسم خفیفی کرد و ادامه داد.... البته با اجازه شما و خیلی تشنه ام و کفلم مثل اینکه به عذاب الهی دچار شده باشم رنجم میدهد خرم نه آقا کفل خودم. کورک ها جانم را به لب رسانده اند. غرق تفکر و تفاهم سرتکان دادم در این بین زنم که کمتر اهل تفکر و توافق و بیشتر اهل عمل از رادنی را با آب خوری سفالی بزرگی پر از آب سرد چاه به سمت ما فرستاد تقریباً یک لیتر آب در آن بود و کشیش همه را تا ته سر کشید مرد ریز نقش حسابی تشنه اش بود. وقتی او را در اتاق جراحی هم به شکم خواباندم لمبرهایش را با رم شستم بعد کورک ها را با نیش در شکافتند و همچنان که چرک از آنها خارج میشد خشکشان کردم درد و عذاب اش را شرح داد. مردکوچک حساسی بود همان خمیرمایه ی شهدا و قدیسین را داشت از تصور درد و رنج نشستن مدام روی آن کورکا تنم به لرزه درآمد.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.