عنوان: خرید کتاب وریتی انتشارات سنگ
کتاب وریتی از مجموعه کتابهای انتشارات سنگ می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است پیش از انکه قطرات خون رویم بپاشد صدای خرد شدن استخوان جمجمه اش را می شنوم هین بلندی می کشم و سریع قدمی به عقب بر می دارم تا روی پیاده رو بایستم پاشنه یکی از کفش هایم می گیرد به لبه پیاده رو و تیرک تابلو پارک ممنوع را میگیرم تا نیفتم مردک همین چند ثانیه قبل جلو من ایستاده بود بین جمعیت ایستاده و منتظر بودیم چراغ عابر پیاده خاموش شود که ناغافل قدم روی خیابان گذاشت و به دنبالش زیر کامیون رفت خودم را جلو انداختم و کوشیدم جلویش را بگیرم اما دستم در هوا خالی مانده و مرد زیر ماشین رفت پیش از آن که سرش زیر لاستیک ماشین برود چشم هایم را بستم اما صدای ترکیدن سرش را که عین صدای باز کردن چوب پنبه بطری شامپاین بود شنیدم کارش اشتباه بود خیلی سرش را انداخته بود پایین و داشت به گوشی اش نگاه می کرد این هم احتمالاً از عوارض جانبی رد شدن از خیابانی بود که قبلاً بارها و بارها از آن گذشته و هیچ اتفاقی برایش نیفتاده بود روزمرگی سرش را به باد داده بود آه از نهاد جمعیت بلند میشود اما کسی جیغ نمیکشد مسافر خودرو متخلف از کامیون پایین می پرد و بلافاصله کنار جسد مرد زانو میزند همین که چند نفر به جلو هجوم میبرند تا کمک کنند من عقب عقب از صحنه دور می شوم لازم نیست حتماً به مرد زیر لاستیک ماشین نگاه کنم تا بفهمم زنده از آنجا بیرون نمی آید تا بفهمم ماشین نعش کش بیشتر به دردش می خورد تا آمبولانس فقط کافی است به پیراهنم که زمانی سفید بود نگاه کنم به خونی که رویش پاشیده میچرخم تا از صحنه تصادف دور شوم تا جایی پیدا کنم و نفسی بکشم اما چراغ راهنمایی عابر پیاده سبز میشود و انبوه جمعیت با بی اعتنائی به راهشان ادامه میدهند نمیتوانم در رودخانه منهتن خلاف جریان آب شنا کنم بعضی ها درست از کنار صحنه تصادف می گذرند و حتی سرشان هم از روی گوشی شان بلند نمی کنند می ایستم و منتظر می مانم جمعیت کمتر شود نگاه کوتاهی میاندازم به صحنه تصادف مواظبم مستقیم به خود مرد نگاه نکنم راننده کامیون حالا با چشم های وغ زده پشت ماشین ایستاده و با تلفن صحبت میکند سه یا چهار نفر کمکشان میکنند چند نفری هم تحت تاثیر کنجکاوی بیمارگونه شان با گوشی همراه از این صحنه هولناک فیلم می گیرند اگر هنوز در ویرجینیا زندگی می کردم همه چیز کاملاً متفاوت اتفاق می افتاد همه در اطراف از حرکت می ایستادند و جو متشنج می شد مردم جیغ می کشیدند و پایگاههای خبری در عرض چند ثانیه خودشان را به صحنه تصادف می رساندند اما اینجا در منهتن زیر ماشین رفتن یک عابر پیاده آنقدر زیاد اتفاق میافتد که فقط اسباب زحمت شان می شود و برای بعضی ها هم فقط باعث ترافیک می شود و گند میزنند به لباس بعضی های دیگر احتمالاً این اتفاق اینجا آنقدر زیاد میافتد که حتی خبرش توی روزنامه ها هم چاپ نمی شود بی تفاوتی بعضی از اهالی اینجا هر قدر هم که آزارم بدهد ده سال پیش دقیقاً به همین دلیل به این شهر آمدم آدمهایی مثل من برای شهرهای با جمعیت زیاد هستند در جاهایی به این بزرگی زندگی من اصلاً به چشم نمیآید کلی آدم در این شهر هست که داستان زندگی اش به مراتب از مال من رقت انگیزتر است اینجا به چشم نمی آیم اهمیتی ندارم منهتن شلوغ تر از آن است که من برایش اهمیتی داشته باشم و دقیقاً به همین دلیل است که عاشقش هستم چیزی تون که نشده سرم را بلند می کنم و نگاه میکنم به مردی که بازویم را میگیرد و نگاهی گذرا به پیراهنم می اندازد صورتش به شدت نگران است به دنبال جراحت سر و پایم را برانداز می کند از واکنشش معلوم است از این نیویورکی های سنگدل نیست ممکن است حالا اینجا زندگی کند ما اهل هر جا که هست آن مکان نتوانسته حس همدلی را در وجودش بکشد غریبه این بار خیره میشود به چشمهایم و تکرار میکند چیزی تون که نشده نه خون من نیست نزدیک مرده بودم وقتی... حرفم را قطع می کنم من الان مرگ یه آدم رو با چشمای خودم دیدم به قدری نزدیکش ایستاده بودم که خونش روی سر و صورتم پاشیده است من به این شهر آمده ام تا پنهان شوم اما سنگ که نیستم مدتهاست روی این قضیه کار می کنم می کوشم به سختی بتن زیر پاهایم شوم اما تا به حال که نتیجه چندانی نداشته و چیزهایی که همین چند لحظه قبل دیدم دلم را زیر و رو می کنند دستم را تا دهان بالا می آورم و با حس چیزی چسبناک روی لب هایم سریع می اندازمش پایین کمی خون بیشتر به پیراهنم نگاه میکنم همه جایش خونی شده و یک قطره از این خونه مال خودم نیست پارچه پیراهنم را با نوک انگشتان میگیرم و از پوست تنم جدایش می کنم اما جاهایی که خون خشک شده پیراهن به پوستم چسبیده و جدا نمی شود فکر می کنم به آب نیاز دارم کم کم ضعف می کنم می خواهم پیشانیام را ماساژ و بینی ام را فشار بدهم اما میترسم به خودم دست بزنم به مردی که همچنان بازوی مرا گرفته نگاه می کنم و می پرسم روی صورتم هم هست لب هایش را روی هم فشار می دهد سریع نگاهش را میگیرد و خیابانی را که در آن هستیم از نظر میگذراند چند مغازه پایین تر به کافیشاپی اشاره میکند و میگوید حتماً یه دستشویی دارن دستش را به پشتم فشار می دهد و به آن سمت هدایت می کند آن طرف خیابان به ساختمان انتشارات پنتم نگاه میکنم که پیش از تصادف میخواستم آنجا بروم خیلی نزدیک بودم چهار و نیم شاید هم پنج متر با جلسهای که خیلی دلم می خواست در آن شرکت کنم فاصله داشتیم مردی که همین چند دقیقه پیش مرد چقدر تا مقصدش فاصله داشت به کافی شاپ که میرسیم غریبه در را برایم باز نگه میدارد زنی با دو لیوان قهوه در دست هایش می کوشد به زور از کنارم رد شود و از درگاه در بگذرد اما تا پیراهنم را می بیند سریع عقب گرد می کند و دور می شود اجازه می دهد هر دو وارد کافی شاپ شویم سمت دستشویی زنان می روم اما قفل است مرد در دستشویی آقایان را هل می دهد و باز می کند اشاره می کند دنبالش بروم بی آن که در را پشت سرمان قفل کند سمت شیر آب می رود و آن را باز می کند به آینه نگاه می کنم وقتی میبینم صورتم به افتضاحی چیزی نیست که می ترسیدم خیالم راحت میشود کمی خون روی گونه ام پاشیده که در حال خشک تر و تیره تر شدن است روی ابرویم هم خطی از خون است اما خوشبختانه بخش بزرگی از خون روی پیراهن پاشیده مرد چند دستمال کاغذی حوله خیس میده دستم وقتی مشغول پاک کردن صورتم می شوم یک مشت دستمال دیگر هم خیس میکند حالا دیگر میتوانم بوی خون را حس کنم بوی تند توی هوا به سرعت من را به ده سالگی می برد بوی خون آن قدر تند است که بعد از این همه سال یادش بیفتم باز حالت تهوع میگیرم می کوشم نفسم را حبس کنم نمی خواهم بالا بیاورم اما باید همین حالا این پیراهن را از تنم در بیاورم با دست هایی لرزان پیراهن را میگیرم زیر شیر آب میگذارم آب کار خودش را بکند و دستمال کاغذی های خیس بعدی را از غریبه میگیرم و مشغول پاک کردن خون از پوستم می شوم غریبه به سمت در می رود اما به جای این که تنهایم بگذارد در را قفل میکند تا کسی در آن وضع غافلگیرم نکند هر دو نفرمان را توی دستشویی حبس میکند کارش به شکل آزاردهندهای جوانمردانه است و باعث نگرانی ام می شود عصبی و هیجان زده همانطور که از آینه تماشایش می کنم کسی در میزند مرد می گوید الان می آیم بیرون وقتی میبینم در صورت نیاز اگر جیغ بکشم کسی پشت در هست که صدایم را بشنود کمی خیالم راحت می شود روی خونها تمرکز می کنم و تا وقتی مطمئن نشده ام سر و گردنم پاک شده به شستن شان ادامه میدهم بعد موهایم را وارسی می کنم در آینه سرم را به چپ و راست برمیگردانم اما جز چند میلی متری ریشه تیره در ته موهای بلوند کاراملی و کدرم چیزی نمی یابم
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند بیستک کتاب امکان خرید اینترنتی کتاب کمک درسی و کتابهای عمومی رمان و داستان را با تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد معمولاً هیچ گزینه ای در کنار کیفیت کالا و اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف نمی تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد به خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچه های کنکوری است در چنین وضعیتی نقش پررنگ بانک کتاب هایی همچون بانک کتاب بیستک بسیار نمایان میشود بانک کتاب بیستک با تخفیف های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش آموزان و کنکوری های عزیز شرایط ویژه رقم زده است