گزیده ای از کتاب ادبی آریا نشر نگاه... حدیث بیقراری های آریایی جوان رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود وجود نازکت آزرده گزند مباد ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست نه هر درخت تحمل کند جفای خزان ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش لیکن جنان مگو که صبا را خبر شود عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان قرار برده زمن آن دو نرگس رعنا یاد باد آن روزگاران یاد باد من از وطن سفر نگزیدم به عمر خویش ورای حد تقریر است شرح آرزومندی زشوق نرگس مست بلند بالایی سالها رفت و بدان سیرت و سان است که بود روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر حافظ بد است حال پریشان تو ولی در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد در این چمن گل بی خار کس نچید آری من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک احوال گل به بلبل دستان سرا بگو با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم هر کسی عربده ئی این که مبین آن که مپرس از در عیش درآ و به ره عیب مپوی قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود یاران صلای عشق است گر می کنید کاری مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد جان پرور است قصه ارباب معرفت وان مواعید که کردی مرواد از یادت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم پسر جوان بلند قد و لاغر اندام با پیراهن و شلوار سفید روی تخت خواب ساده تک نفره ایستاده است و دارد کار نصب دو تابلوی نقاشی را بر روی دیوار ضخیم روبروی در ورودی اتاق به پایان می برد هر دو تابلو به تقارن زیر یک تابلوی ۳۰ در ۴۰ سانتی متری از فردوسی قرارگرفتهاند که شاهنامه اش را با دست چپ از روی شال کمر به پهلو چسبانده است و پشت سرش کوه پوشیده از برف دماوند سر به آسمان آبی کشانده است تابلوها دو پرتره رنگروغن هستند از دو مرد خوش چهره بسیار شبیه هم با موهای جوگندمی صورت های تراشیده سبیل های نسبتاً پر و اندکی اختلاف سن که در دو قاب چوبی زیبا هر یک تقریباً ۶۰ در ۸۵ سانتی متر جای گرفتهاند تلنگری به در چوبی قدیمی اتاق می خورد پسر سر برمی گرداند در باز میشود و زن با سگرمه های در هم خوراک بامیه و دوغ و سبزی را در ظروف سفالین فیروزهای به نوازشگری چشم و دل برم مجمعه مسی به داخل می آورد با دیدن تابلوهای نقاشی چهره زن بی اختیار که گفته میشود او با پشتپا در را میبندد و میگوید وای خدای بزرگ چقدر شبیه خودشان هستند خوب به یاد دارم باز سگرمه هایش را درهم می کند مجمعه غذا را میگذارد روی قالی ذرع و نیم بوم سورمه ای نسبتاً درشت بافی که وسط اتاق پهن شده است و طرح اسلیمی پر پیچ و تابی دارد و بعد می نشیند گوشه تخت نزدیک چمدان کوچک نیمه باز و کیف بند دار تا نگاهی به دو پرتره و پسر بیاندازد زن چیزی نمی گوید با دهان نیمه باز زل میزند به دو نقاشی تا بالاخره اشک به درون چشمانش بدود پسر زیر چشمی نگاهش می کند کار نصب تابلوها تمام شده است سرش را کمی عقب میکشد تابلوها را برانداز می کند
نویسنده: موسی اکرمی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب آریا نشر نگاه از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.