گزیده ای از کتاب ادبی تهوع نشر چشمه... برگه بدون تاریخ بهترین کار این است که رویدادها را روز به روز نوشت دفترچه خاطرات این داشت تا همه چیز را به روشنی دید نباید چیز های جزئی و پیش آمدهای کوچک را از قلم انداخت حتی اگر پیش پا افتاده به نظر برسند به خصوص باید طبقه بندی شان کرد باید بگویم این میز را خیابان و مردم یا بسته توتونم را چطور میبینم چون اینها هستند که تغییر کردهاند باید به دقت وسعت و ماهیت این تغییر را مشخص کرد مثلاً این یک قوطی مقوایی است که شیشه جوهرم را داخلش میگذارم باید سعی کنند بگویم که قبلاً آن را چطور می دیدم و حالا آن را... بسیار خوب مکعب مستطیلی است توی چشم و احمقانه هیچ چیزی نمی توان در موردش گفت برای همین باید اجتناب کرد وقتی چیزی نیست نباید مذخرف نوشت به گمانم خطر نوشتن خاطرات همین باشد آدم در همه چیز اغراق میکند گوش به زنگ مینشیند و همیشه حقیقت را جور دیگری نشان میدهد از طرفی حتم دارم که میتوانم هر لحظه به طور مشخص درباره این قوطی یا هر شی دیگری به حس و حال پریروزم دست پیدا کنم باید همیشه آماده باشم وگرنه ممکن است دوباره از دستم در برود نباید هیچ چیز را بلکه باید هر اتفاقی را که پیش می آید مو به مو با تمام جزئیات اش یادداشت کنم بدیهی است که دیگر نمی توانند چیز واضحی راجع به اتفاقهای شنبه و پریروز بنویسم چون از آنها خیلی دور شدهاند فقط می توانم بگویم که در هیچ کدام از این دو چیزی نبوده که بشود اسمش را رویداد گذاشت شنبه بچه ها سنگ پر بازی می کردند من هم میخواستم مانند آنها سنگ کوچکی بردارم و پرت کنن توی دریا همون لحظه دست نگه داشتم سنگ کوچک را انداختن از زمین و راهم را کشیدم و رفتم لابد به نظر میآید یک تخت ام کم است چون و جهان پشت سرم خندیدند این از بعد بیرونی قضیه اما آنچه درونم اتفاق افتاد رد آشکاری از خودش جا نگذاشت آنجا چیزی بود که دیدمش و حالم را به هم زد اما نمیدانم داشتم به دریا نگاه میکردند یا به آن سنگ سنگ صاف بود یک طرفش کاملاً خشک و سمت دیگرش نمناک و گلی با نوک انگشتهای بازم از لبه گرفته بودمش مبادا دستم را کثیف کند پریروز خیلی پیچیده تر از شنبه بود باز رشته اتفاقهای همزمان و عوضی گرفتن هایی که برایم نا مفهوم اند هرچند خیال ندارم با روی کاغذ آوردن تمام شان خودم را سرگرم کنم بالاخره بی تردید یا ترسیدم یا احساسی شبیه آن بهم دست داد اگر فقط می دانستم ترسم از چه بود حالا گام بلندی به جلو برداشته بودند جالب اینجاست که ابداً حاضر نیستم خودم را دیوانه فرض کنم حتی به روشنی می بینم که دیوانه نیستم تمام این تغییرها به خاطر اشیا است دستکم دلم میخواهد از آن مطمئن شوم به هر حال شاید جنون کوچکی به سرم زده بود دیگر ردی ازش نیست امروز احساسات عجیب و غریب آن هفته را مضحک میبینم دیگر وارد این بحث نمی شوم امشب خیالم خیلی راحت است مثل یک بورژوای آسوده اینجا اتاق من است رو به شمال شرقی آن پایین خیابان موتیله و کارگاه ایستگاه جدید راه آهن از پنجره اتاق نور سرخ و سفید کافه راندوو دشمینو را گوشه بلوار ویکتورنوآر می بینم قطار پاریس همین حالا رسید مردم از ایستگاه قدیمی بیرون می آیند و می ریزند توی خیابان ها صدای پا و سر و صدا می شنوم جمعیت زیادی منتظر آخرین تراموا هستند آنها حتما گروه کوچک غمزدهای دور تیر چراغ گاز تشکیل دادهاند درست زیر پنجره ام خوب باید هنوز چند دقیقه ای صبر کنند قطار قبل ۱۰:۴۵ نخواهد آمد امیدوارم امشب فروشندههای دورهگرد را با خودش نیاورد خیلی خوابم می آید و به شدت کمبود خواب دارم یک شب آرام فقط یک شب برای پاک شدن تمام این چیزها از ذهنم کافی است یک ربع به ۱۱ دیگر دلیلی برای ترسیدن نیست چون باید تا حالا میآمدند مگر آن که امروز روز تعطیل آقای رونن باشد او هر هفته می آید برایش اتاق شماره دو را در طبقه اول کنار میگذارند همونی که لگن شست و شو دارد هنوز هم ممکن است پیدایش شود معمولاً قبل خواب یک لیوان آبجو در راندوو دشمینو می نوشد وانگهی بی سر و صدا می آید قد کوتاه است و خیلی تر و تمیز و سبیل سیاه براق دارد و کلاه گیس بفرما آمد راستش وقتی صدای بالا آمدنش را از پلکان شنیدن قلبم هوری ریخت که این صدا دلگرمکننده بود دنیایی به این منظمی چه ترسی دارد فکر می کنم حالم خوب شده است
نویسنده: ژان پل سارتر
مترجم: حسین سلیمانی نژاد
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب تهوع نشر چشمه از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.