کتاب لیکتور از مجموعه کتابهای انتشارات مایا می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است:
ورود هیولا حیات انسانها را دچار تحولاتی از این کرد تبعید آنها به آن قاره بزرگ و آلمانی و تقسیم بندی شان از اساسیترین این تغییرات بود انسانها به محض ورود شان ابتدا به قصد ترمیم دیوارهای نمور غار که بوی کهنگی می داد دست به بازسازی زدن و چندی بعد هر گروه بخشی از غار را به خود اختصاص داد و مطابق میل افرادشان را دگرگون کرد. وظیفه ای که آنها در قبال هیولا داشتن این بود که هر روز شخصی را برای قربانی شدن نزد او بفرستند انسانها از سر درماندگی چارهای جز متحمل شدن رنج و مشقت نیافتند و به خواسته هیولا تن داده بودند از ورود هیولا زمان زیادی می گذشت این تعداد کمی از انسان ها باقی مانده بودند. در هوای نیمه تاریک گرفته کاف کنج دیوار ترک خورده غار نشسته بود دستانش چهره بلاتکلیفش را پوشانده و فکرش درگیر فردا بود او خود را از دیگران قابل تر و زنده ماندن را در حق مسلم خود میدانست اوریا بر روی تخته که نقش دراز کشیده بود او خود را سزاوار مرگ نمی دانست. با وجودی که بیش از هفت دهه از عمرش سپری شده بود و موهای سرش تمام به رنگ سفید در آمده بودند و انگیزه خود را برای ادامه حیات معقول و استوار می دانست. لوک همانند نگهبانان شتابان از این سو به آن سو حرکت میکرد و زمین را می نگریست نمیخواست در آستانه سی و سه سالگی جانش را ببازد در پی راهی برای مجاب کردن دیگر بازماندگان بود. راسل با چشمان پف کرده و اشک آلود روی تخت بغل دراز کشیده بود از تمام بازماندگان بیزاری می جوید امروز همسرش را خوراک هیولا کرده بودند. ایو مشغول مرتب کردن موهای پر پیچ و تاب طلایی رنگش بود حسی در درونش به او می گفت که آنها تو را نخواهند فرستاد. مارتین به دیوار تکیه داده بود و سیگاری و لب داشت به این فکر میکرد که بی گمان آنها او را برای قربانی شدن در نظر گرفته اند. هر کدام به طریقی در پی فرار از قربانی شدن بودند همگی زیر چشم یکدیگر را برانداز می کردند کاف از روی زمین بلند شد گرد و خاک نشسته روی لباسش را تکان و خود را جمع و جور کرد. اوریا روی تخت نشست لوک روی صندلی اش جلوس کرد. راسل فکرش اینجا نبود و همچنان در همان حال قرار داشت ایو به سمت تختش رفت و روی آن دراز کشید مارتین سیگار دست سازش را روی زمین انداخت و آن را زیر پایش له کرد و در حالی که ایستاده بود دیگران را نظاره می کرد. هوا تاریک شد و تاریکی برای شان خوشایند بود و فکر به طلوع خورشید آنها را عذاب می داد. کاف به سمت میز حرکت کرد و روی یکی از صندلی ها نشست همه قصد او را فهمیدند آنها هم یکی پس از دیگری دور تا دور میز گرد نشستند و صندلی ها را پر کردند. ایو روی تخت خود نشست و مارتین هم از جایش جنب نخورد لوک به مارتین نگاه کرد. لوک در حالی که پیپش را روشن میکرد گفت چرا نمیای بشینی. مارتین گفت چرا بشینم. اوریا در حالی که سرش را میخاراند گفت میخواهیم قربانی فردا را تعیین کنیم. باید همه ما.... مارتین حرف او را قطع کرد تعیین کنید مگر فرقی هم می کند تا آخر هفته همه مان تمام میشویم امروز قربانی نشویم فردا یا پس فردا یا نهایتا آخر هفته قربانی خواهیم شد. کاف دستی بر محاسنش کشید و گفت از نظر من شخصی باید قربانی شود که از همه ضعیف تر است. راسل از روی صندلی بلند شد کاف را نگاه کرد و گفت منظور از ضعیفترین کیست. کاف گفت کاملا مشخص است ایو. و انگشتش را به سمت ایو نشانه گرفت. سکوتی همه جا را فرا گرفت. تا به اینجا از کسی اسم برده نشده بود.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.