کتاب تقدیر از مجموعه کتاب های انتشارات علی می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است:
سالها در این اندیشه سپری شد که چگونه یک داستان نوشته یا متولدمیشود. لازمه داستانسرایی چیست. و چه سان می توان قسمت ها و جزئیات را کنار هم قرار داد و بافت صحیح و رابطه منطقی میان افراد و حوادث را ایجاد نمود. هرچه بیشتر خواندن بر توانایی سایر نویسندگان و ناتوانی خویش بیشتر واقف شدن و بالاخره از انبوه در هم ریختگی ذهنی آنچه را که در پیش است و میآید ایجاد گردید. در این داستان نقاط ضعف بسیار خوانده و دیده می شود و در عوض نقاط قوت آن اندک و ناچیز چون بضاعت صاحب این سطور. بیهوده از چنانچه ابزار فروتنی و تواضعی گردد که از آن بهره مندی نباشد و بدین لحاظ بیهیچ شائبه و ابراز خشوعی برخورد این فرض را می بیند پیشاپیش از کلیه اندیشمندانی که مرارت ابراز راهنمایی را بر خود هموار کرده و به تذکار می پردازند سپاسگزاری شود. بسیار کوشش شده آن رابطه منطقی که در بالا اشاراتی بدان شد چه از لحاظ زمانی و چه از حیث مکانی رعایت شود چنانچه در این مهم در قسمتی دچار خدشه گردید آن را با معیار داشتن تجربه و نبود بضاعت علمی و فکری و ذهنی نگارنده محاسبه گردانند. بر بافت اولیه داستان آرایه ها افزون شد و سپس ممارست در پیرایش آرایه های اضافی گردید که تا حد ممکن تحمل پذیرتر نمود کند به هر روی نتیجه ی تمامی نوشتن ها و حذف کردن ها و دوباره نویسی ها وسواس گونه این شد که پیشکش میگردد تا چه قبول افتد..... اولین نشانه های روشنی روز که تابید گنجشکهای خواب آلود در میان شاخه های درخت وسط حیاط چشمان خود را گشودند و مثل ساعت شماطه دار که به لحظه زنگ زدن رسیده باشد شروع به جیک جیک کردند. پیرمرد لاغر و تکیده استخوانهای جمع شده دست و پایش را بیشتر جمع کرد و از گوشه چشم نگاهی به گنجشکها کرد زیر لب ناسزایی گفت و مجدداً پلک هایش را روی هم گذاشت گنجشکها از درخت پایین پریدند و کف حیاط لب حوض سیمانی دایره آبی رنگی که وسط آن مجسمه دختری در حال تیرکمان بازی قرار داشت به جست و خیز پرداختند و گاهی از کنار درخت چنار از روی خاک چیزی برای خوردن برمیداشتند. نور آفتاب بالا می آمد و سعی میکرد از لبه دیوار به داخل حیاط سرک بکشد که اولین اشعه ی آن به صورت پیرمرد تابید و او با بی میلی خود را به طرف دیوار کنارش چرخاند و تا خواست کمی جابجا شود صدای کوبیدن در بلند شد رفتگر محل با فریاد و لهجه خاص خود حضورش را اعلام کرد و حضور او یعنی دیگر خواب تعطیل است و وجود نخواهد داشت. پیرمرد با تنبلی از جای برخاست کفشهای پشت خوابیده اش را به پا کرد و لخ لخ کنان دو سطل زباله را در دست و دیگری را با پا به طرف در حیاط هول داد در را باز کرد و بدون سلام و احوالپرسی به مرد رفتگر گفت. چته. چته. هر روز صبح از خونه میندازنت بیرون حسودیت میشه آدم خونه و زندگی داره و خوابه خبرت بیاد یه روز دیرتر بیای میمیری. رفتگر که مرد جوانی بود خنده تمسخر آمیزی تحویل او داد و گفت. اگه این خونه است و این زندگی می خوام سر به تن تو و این خونه و زندگی نباشه که حسرت اینجا را داشته باشم آدم اگه مثل سگ گوشهای کوچک کپه کنه از اینجا بیتره... سلطارو بده ببینم هزار جور کار و گرفتاری داریم. سپس با سرعت محتویات سطلهای زباله را درون بار کامیون خالی کرد آنها را جلوی پای پیرمرد پرتاب نمود و به سراغ مابقی سطح های زباله جهت خالی کردنشان درون کامیون زباله رفت. پیرمرد مجدداً زیر لب طور نامفهومی کلماتی زمزمه کرد که قطعاً از آن بوی دوستی و محبت و تشکر احساس نمی شد.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.