عنوان: خرید کتاب مکث منگ انتشارات لگا
کتاب مکث منگ از مجموعه کتابهای انتشارات لگا می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. اصلا هیچی یادم نمیاد یعنی من همچو کاری کردم. جدی میگی برو یعنی تا این حد من دیشب کاری کردم اصلا خاطرم نیست چرا چگونه و برای چه اصلا نمیفهمم چرا همچو کاری کردم علتش چه بوده چقدر ارادی بوده چقدر از روی هوشیاری بوده واکنش در برابر چه بوده چطور به جایی میرسی که دیگر اختیارت دست خودت نیست جنون آنی حال غیر ارادی عنان گسیختگی جن زدگی جبر و اختیار انسان صاحب اختیار است می تواند انتخاب کند یعنی حق انتخاب دارد آگاهانه عمل میکند حرف میزند داد میزند هوار می کشد سیگار میکشد گریه میکند.... آگاهانه گریه می کند گریه ارادی خوب البته هستند کسانی که اشک تمساح میریزند شاید بشود جلوی اشک را گرفت ولی گریه وقتی که می آید دیگر می آید.... خاطرم هست وقتی مادر بزرگم مرحوم شد حواسم خیلی به این بود که جلوی خودم را نگه دارم تا گریه نکنم ۲۱ سالم بود. عمه فرخنده هوار می کشید و من تسلایش می دادم دختر عمویم کیانا به قصد همدردی با چشمان اشکبار به من نگاه می کرد و من لبخند تلخ میزدم حتی برادر بزرگم فرهاد یکی دو بار آمد بغلم کرد و شانه هایم را فشرد تا تسکینی بدهد ولی من همچنان محکم و تودار خویشتنداری میکردم. موقع خاکسپاری هم که دیگر هیچ تا بزرگترهای فامیل هم وا داده بودن بس که مادربزرگ محبوب بود دزدکی به چهره پدرم نگاه می کردم چقدر تلخ گریه می کرد آدم باورش نمی شد پدرش اینطور زار بزند. خلاصه من هیچ عکس العمل غمگینی نداشتم و با پایان تدوین نظارهگر بودم. گذشت تا دو هفته بعد که خاله جان اختر به یاد خواهرش همه فامیل را دعوت کرد مادربزرگ علاقه خاصی به ایشان داشت این اولین بار بود که بی حضور مادربزرگ آنجا بودیم آن شب اینطور احساس می شد که صاحب عزای واقعی خاله جان اختر است. مدام آهسته گریه میکرد و به مهمانها خوشامد می گفت امان از این وابستگیها و دلبستگیهای من همه اش با خودم فکر میکردم بالاخره خاله جان اختر هم دیر یا زود به مادربزرگ خواهد پیوست. پس این همه بی تابی برای چیست زمان گذشته و پس از سخنرانی عمو ایرج و شعری که آقای زاد ارسلان خان و همینطور متنی که کیارش به پسر عموی ۱۲ ساله ام نوشته بود و تاری که پریناز عروس عمه فرخنده نواخت موقع صرف شام شد. خاله جان اختر به یاد مادربزرگ که عاشق کوفته قلقلی بود کوفته قلقلی درست کرده بود حرکت قشنگی بود همه از این کار خاله جان تمدید کردند و گل از گلشان شکفت. همه سر میز دور هم جمع شده بودند تا غذا بکشند من هم بشقاب به دست منتظر تا چنگال را در کوفته قلقلی فرو کردم بی اختیار اشک هایم سرازیر شد آمد و آمد و بعد هم تنگی نفس و هق هق طوری که همزمان بشقابم را پر می کردم و می گریستم بعد هم که دیگر طاقت نیاوردم و رفتم توی حیاط خلوت و یک دل سیر گریه کردم گریه کردم... نمیدانم گاهی انگار دست خودت نیست گاهی شاید جوگیر شویم یعنی من دیشب جوگیر شدم که همچو کاری کردم چه میشود که آدم جوگیر میشود موجی بانگین ندایی انگیزهای.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.