کتاب از اعماق از مجموعه کتاب های انتشارات آگه میباشد. در ادامه مطلب قسمت های ابتدایی این کتاب را مطالعه خواهید کرد. زری گفته بود تا ده که بشمارد هنوز به شش نرسیده به بیهوش میشود. و به خواب عمیقی فرو میرود که شبیه مردن است و دیگر چیزی نمی بیند و حس نمی کند تا وقتی چشمان اش را دوباره باز می کند و می بیند دماغش عمل شده. فروز به آخرین اتاق مترو که توی سیاهی تونل غرق شد نگاه کرد. جایی که خوابیده بود به هر جایی شبیه بود الا اتاق عمل. مرد با روپوش سبز نزدیک شد و کنارش ایستاد. با خود گفت حتما دکتر جراح است. با ایستادن دو پرستار ماسک زده کنار مرد یقین کرد خودش است. فکر کرد زرین انقلتی هم آورده بود یا نه. که مثلاً ممکن است وقت عمل اطراف را هم ببیند یا توهم بزند که در جایی غیر از اتاق عمل است. دکتر از بالای عینک نگاهش کرد. فروز با نگاه به دکتر تازه دید که بالای سر دکتر به جای چراغ های اتاق عمل سیاهی تونل مترو مثل نواری چسبیده به سر پیشرفته است. شده بود و نمی دانست تأثیر دارو است یا خواب می بینند. خواست از دکتر بپرسد کجا هستند اما لبانش تکان نمی خوردند. با چشمانش به اطراف اشاره کرد اما دکتر انگشت اشاره اش را روی دماغش گذاشت تا ساکت شود و بعد با چیزی شبیه به چاقو به جان دماغش افتاد. او دردی حس نکرد اما به نظرش آمد گوشههای پره بینی اش را می شکافند. چشم گرداند. مسافران دو طرف خط زرد را دید که منتظر مترو به او نگاه می کردند. دختر مانتو زرد را بینشان شناخت. از مشتری های ثابت اش بود. دختر کمی جلوتر آمد و داد و از اون ریمل تون میخوام دارید. دختر کناری اش با انگشت لب هایش را لمس کرد و گفت. روژ منم تموم شده میدید رژهاتون رو ببینم. فروز میخواست بگوید دیگر چیزی نمی فروشد چون بعد از عمل دماغش میخواهد کار دیگری بکند. اما لب هایش مثل سنگی روی صورتش بی حرکت مانده بود و فرمان نمی برد. با خنده ی دکتر و پرستار به خودش آمد. دکتر آهسته به پرستار چیزی گفت و هر دو می خندیدند. از فکرش گذشت مبادا دل به کار ندهد و دماغش خراب شود. بعد پشت بندش به خودش دلگرمی داد هر چه بشود از اولش بهتر است. وقتی دکتر دوباره مشغول شد همهی توی جمعیت راه افتاد. سه مامور لباس فرم پوشیده با کیسه های بزرگ از میان جمعیت راه باز کردند و جلو آمدند. کنار خط زرد ایستادن و چپ چپ نگاهش کردم عین مامور هایی بودند که او را دو بار دستگیر و جنس هایش را ضبط کرده بودند. فروز بیخیال نگاهشان کرد و گذشت حرص بخورند. جمعیت دوباره تکان می خورد و این بار نگهبان شکم گنده از میانشان بیرون آمد. همانی که بهش هندوانه محبوبی میگفتند. نگهبان نگاهش کرد و با ناراحتی سر تکان داد این بار با کمی دلسوزی. نگهبان و سه مامور انگار یادشان افتاده باشد برای چه آمده اند لبه دیواره تونل نشستند و و داخل عمق تونل پریدند. نگهبان سر چرخاند و روی زمین را جستجو کرد. خم شد و چیزی برداشت. فروز دید که ساک مشکی جنسهای او را دستش گرفت و مشتی مداد چشم را از روی زمین جمع کرد و توی کیف انداخت. اگر مایلید که بدونیم فروز در اتاق عمل بوده یا در مترو...
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.