کتاب مای ما که از انتشارات نشانه تالیف شده است در قسمت ابتدایی این کتاب آمده است قدیمی ترین نمایندگان فامیل انسان به ۳۵ میلیون سال قبل برمیگردند. اما مردی که خبر مرگش را آوردهاند برمیگردد به سه دهه قبل.باید برف سی زمستان و از تن خاطره ها می تکاندم تا او را بالای درختی ببینم که این بچه عنتر تاب میخورد و میخندد و آلو سیاه های باغ باباتی را حیف و میل میکند. زیر آفتاب پاییزی سرم را گرم ستون فرهنگی اطلاعات کردهام که سنگ حیاط را می زنند. چیزی که دل مشغولم کند حوادث از خواندن از گمشده هایی که یا اختلال ذهنی داشتن یا یک روز صبح از خانه بیرون آمدند و برگشتند. عکس های سه در چهار احمد ظاهر و تار آدمهای سردرگمی می آمدند که در جهان واقعی گم شده اند بدون اینکه دلیلش را بنویسند. سخت نبود اگر تخیل مرا به کار می انداختم بسته به ظاهر و سن قصهای می بافتم نزدیک به ذهن. انقلاب دو سالش تمام نشده بود که جنگ از مرزها پا کشیده بود به شهر تا هر ستون خبری را در چشم ملت بی مایه کند. سر پیشانی اطلاعات مربوط به شمال غربی شوش است با فونتی درشت تیتر زده. دشت فتح المبین در غرب رودخانه کرخه میان آتش سوخت. تا روزنامه را تا بزنم زنگ یکبار دیگر صدایش در می آید. چشمان میافتد به پنجره بنای روبرو یکی کله اش را می دزدد. منتظر کسی نیستم. کم اتفاق می افتاد بنی بشری در خانه ام را بزند. درونگرایی یکی از چند قسمتی است که با خودم یدک می کشیدم که آن هم بر می گشت به وارث. وراثت انزوا چیزی به من می داد تا چیزی گرفته باشد مثل بیخیالی. بسیاری از داد و ستد وارثت نبود فقط نمیشد گفت تا چه اندازه بد است اگر خوب نبود. کمتر از یک هفته است به خانه جدید اسباب کشی کرده ام. کسی نشانی ام را ندارد. تا صندل های لاستیکی جا پا شوند زنگ دوباره دیگر بلبلی می خواند انگار نشنیده که گفتم بابا آمدم چه خبر است. پشت در مرد میانسال با کت نمیدار راه راه و نگاهی کمرو ذهنم را بازی میدهد. نمیشناسمش خیال میکنم جای او را دیده ام کجا. نمی دانم کلاه دست بافت میان دو انگشت سبابه و شست می چرخد. مثل شعبده بازی ضرب العجل بخواهد کفتری شامی از میانش بیرون بکشد. لحظه ای پا به پا می شود. انگار قرار بوده زنگ خانه را بزند و پا به فرار بگذارد حالا پشیمان ایستاده به عذرخواهی. بله بفرمایید. مرد مرا ندید میگیرد. به رفتار کف بین ها دستش را نگاه می کند. چند قدم عقب میرود پلاک سردر را خوانده نخوانده می پرسد درست آمدم که. شما. خودش را معرفی نکرده خطاب میکند آقای فرسود. اگر منظورت فرهوده خودمم. بله دوست فواد متولی. فواد متولی در ذهنم چراغ میاندازد....
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.