عنوان: خرید کتاب سرمه خفا انتشارات بان
کتاب سرمه خفا از مجموعه کتابهای انتشارات بان می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. وقت هایی هست که ماجرایی نداری برای تعریف کردن فقط شنونده ماجرای دوستان میشوی حالا چه در میان راه در دشتی سبز باشد و چه در خانه یک دوست در اتاق نیمه داری با سایه هایی که گاهی روی دیوارهایش به رقص می افتند. یا وقتی می گویند تا هم یه حرفی بزن خوب پس چرا ساکتی. فقط ماجراهایی را که از دیگران شنیدهای تعریف میکنی. با شاخ و برگ و آب و تاب بیشتر البته. انگار که برای خودت پیش آمده است اگر هم تنها باشی مینشینی یه گوشه گرم و دنج و با عکس های ور می روی که هر کدام ماجرایی ست. خلاصه نمی دانم راوی این ماجراها کیست. من. همسرم ستاره. دوست قدیمی ام غلام. دوست غلام شراره. یا شیخ اجل سعدی. در هر حال من چه راوی این ماجراها باشد که یکی از شخصیت های آن و چه یکی است هم سفرهای این دو اول در موسم ربیع سالی پر تب و تاب و دوم در پاییزی رنگارنگ همراه با دوستانی که یار شاطر اند نه بار خاطر به راه زدم و جاهایی را دیدم که قبل از آن ندیده بودم. شاهدش هم این همه عکس که از ماجراهای زیاد خبر می دهد ماجراهایی که هیچکدام به درد تعریفکردن نمی خورد البته جاهایی هم نبودم و نمیدیدم یا پنهان شد از چشمم که دیگران گفتند برایم که چهها گذشته در آن را های پر پیچ و تاب. از سفر اول تنها یک عکس مانده است یک عکس کاغذی نه از آن عکس ها که فقط در لپتاپ انبار می شود و فقط خودم میبینم گاهی. نه این یک عکس کاغذی ۱۳ در ۱۸ است که رنگش پریده اما نه تا آن حد که همسفر ها در عینک آفتابی غلام پیدا نباشند که چطور نشستند و هرکدام ول شده یا لم داده بر زمین پر علف به حرفهای غلام گوش میدهند. به قول ستاره قصه بافی و لاف. به قول شراره شیرین زبانی و نشاط ملاعبت و بساط مداعبت به قول شیخ اصلاً هم مهم نیست که از این عکس و آن همه چیز که تویش هست چند سال می گذرد و کجا هست لااقل برای من که حالا همه آنها را از دست دادم و دیگر تا به این برف را ندارم که قصد ایستادن ندارد و این اتاق و پشت بام سفیدپوش را در سکوت فرو برده و میدان را خالی کرده برای پرسه زنی کلاغها که بیایند و بروند و جای پای شان بماند. یکی دراز شده روی علفها تاق باز خوابیده دارد خواب می بیند شاید که از این قله کوه و قله می پرد. یکی نشسته چهار زانو موهای بلندش از زیر کلاه رها شده با این دست هایش روی زمین است علفهای کنارش را تند تند می کند شاید. یکی هم که نصفش در عینک آفتابی پیداست و همه میگویند من هستم و هیچ شباهتی به من ندارد دوربینش را به هدف نشانه رفته همانطور که نقاب کلاه و سایبان دوربین شده است. نارنجی آفتاب هم پیداست که آرام آرام می رود پشت رشته کوهی دور غروب کند. شیخ اجل نیست در آن عکس با آن عبای بلند و عرقچینی که همیشه در سرما و گرما قطره عرق دور و برش بود که آرام ریز می خورد پایین. ظاهراً مصلحت چنان دیده که در نیشیمن عزلت نشیند و دامن صحبت فراهم چیند و دفتر از گفته های پریشان بشوید. منظره آن روز بهاری را وصل کند آنطور که خیالی باشد از بهشت بهشتی در آسمان و نه بر آن زمین شیب دار که استکان هایمان را یارای ایستادن روی آن نداشت.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.