عنوان: خرید کتاب توپ شبانه انتشارات مرکز
کتاب توپ شبانه از مجموعه کتابهای انتشارات مرکز می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. شبی که با مادرم رفته بودیم پیش مهشید و دیک چند روزی مانده بود به برگشتن مادرم به تهران مهشید مثلاً این مهمانی را به خاطر مادرم داده بود اما بیشتر آنهایی که توی این مهمانی بودند و مادرم میشناختشان نه من. بیشترشان دوستهای مهشید که یکی دو تا از آنها را دیده بودم و چندتایی هم دوستای دیگه که بار اولم بود میدیدم و یکی آقای تاسی ایرانی که همکار مهشید بود در رویال بانک. مهشید معرفیش کرد و گفت مشاور بیمه است و بیشتر روی بیمه عمر کار میکند و هشدار داد که این آقای نعلبندیان که میبینید توی مهمانیها هم دنبال مشتری میگردد. همین الساعه شروع می کند اندر فواید بیمه عمر صحبت کردم و یکی فرم بیمه هم از توی جیبش در می آورد که پر کنید اما آقای نعلبندیان به جای همه این حرفا لبخندزنان آمد به طرف من و پرسید شما بنده را به خاطر ندارید. فکر کردم خوب این همه یکی از ترفندهای سر حرف را باز کردن از که این آقای محترم انتخاب کردند به جای اینکه جوابش را بدهم پرسیدم شما با آن آقای نعلبندیان نمایشنامهنویس هیچ نسبتی ندارید. گفت هیچ نسبتی ندارم اما یک زمانی در تهران هم منقل ابی بودم. خیابان فرصت. دست خودم نبود داد بلندی کشیدم که همه ساکت شدند و برگشتن رو به ما مادرم که تازه داشت با مهمانها چاق سلامتی میکرد رنگ از رخسارش پرید. نعلبندیان نگاهی انداخته به دور و بر و پرسید پس ابی کجاست. گفتم دنبال ابی نگردید به این سادگیها نیست دیدن آقای ما بد گفتم ببینم شما توی اون خونه خیابان فرصت زندگی میکردید. گفت بله من اونجا بودم با ابی و عباس و علی شما هم می آمدید پیش ابی. گفتم راستش من عباس و علی یادم هست همایون هم یادم هست اما شما را اصلاً یادم نیست. گفت آخه من این ریختی که نبودم خانم جان دستی کشید به کله تاسش و خندید یک عالمه مو داشتم رفت سر بار که یک لیوان برای خودش پر کند و همچنان داشت می خندید و برای مهشید که خودش را انداخته بود وسط توضیح میداد. مادرم بعد از چاق سلامتی با مهمان ها آمد پیش من که ببیند چه خبر شده مجبور شدم برای او توضیح بدهم که این آقا که میبینی ۲۰ سال پیش با علی و دوستاش توی همون خونه مجردی خیابان فرصت زندگی می کرده. مادرم تعجب کرد که چطور بعد از این همه سال و با این ریخت و قیافه ای که برای خودت درست کردی تو را شناخته است. منظور مادرم از این ریخت و قیافه ای که برای خودم درست کردم موهای کوتاه هم بود که پیش از اینکه مادرم بیاید با تیغ زده بودم و تازه حالا شده بود به اندازه یک بند انگشت.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.