گزیده ای از کتاب ادبی سارا ۲ نشر آرایان... روی یک کنده درخت پشت به آفتاب بعد از ظهر نشسته و سایه تاریک بلند و شبه بارش روی حیاط جلویی و تمام قسمت هایی که زمان خانه شان در آن قرار داشت افتاده بود نمی دانست چرا کسی گزارش این آتش سوزی را به ایستگاه آتش نشانی نداده بود فقط دلش می خواست پدر و مادرش هر چه زودتر به خانه بیایند احساس بی ارزشی وجودش را در بر گرفته به تنهایی در مقابل ویرانههای خانهشان نشسته بود و بدشانسی هایی را در ذهنش مرور میکرد که خانوادهاش تا آن زمان تجربه کرده بودند در عمر کوتاه خود شاهد اسبابکشی به بیش از دو جین خانه بود که بیشترشان در مزارع کوچک قرار داشت و در نتیجه از امکانات رفاهی مدرن و لولهکشی داخل خانه بی بهره بود برخی از آنها حتی برق هم نداشت خانواده او از مزرعه به مزرعه های دیگر می رفتند و هر آنچه می توانستند میکاشتند یا شکار می کردند تا از پس خورد و خوراکشان بر بیایند در ضمن مقداری از محصولاتشان را به شهرنشینان اطراف می فروختند تا بتوانند چیزهایی را بخرند که از پس کاشتن و تولیدشان بر نمی آمدند والدینش هنوز جوان بودند ولی سختیهای زندگی پیر و پریشانشان کرده بود واقعاً یادش نمیآمد آخرین بار در چه زمانی آنها را شاد و راضی دیده است از نظر ست و ساموئل و برادر کوچکترش همیشه در رنج و سختی و مشکل دست و پا می زدند اغلب به خودش می گفت علت این همه رنج و سختی این است که پدر و مادرشان اجازه این کار را به آنها نمی دهند احساس می کرد والدینش از گذشته تاکنون مدام در حال آماده کردن او و برادرش برای زندگی در یک آینده سرشار از بدبختی و ناراحتی بودهاند فکر میکرد والدینش لحظه شماری می کنند تا هرچه زودتر این آینده تاریک و ناراحت کننده به وقوع بپیوندد و خیالشان را حسابی راحت کند در واقع همه جور بدبختی سر آنها آمده بود و ست تصور میکرد پدر و مادرش به طرز بیمارگونه ای عاشق غرق شدن در مشکلات هستند آنها هرگز خودشان یا فرزندانشان را به تلاش برای تحقق رویاهایش آن تشویق نمیکردند تحمل شوخی و تفریح و سرگرمی را نداشتند و اجازه انجام هیچ کار شادی آوری را به آنها نمیدادند هر چه باشد ست و برادر کوچکش پسر های کوچکی بودند و به کمی شیطنت و بازی نیاز داشتند ولی هر بار که برای اجازه گرفتن نزد والدینشان می رفتند با پاسخ منفی آنها روبرو میشدند خاکستر ها داشت بدون شعله می سوخت و فقط به خانه شان فکر می کرد شاید می شد آنجا را بدترین جای دنیا نامید البته شبیه خانه نبود اصطبلی بدون پنجره بود که فقط یک در بسیار بزرگ داشت کفپوش های چوبی اشک چند سانتی متر بالاتر آمده بود چون کثیفی های زیادی زیرش جمع شده بود کف زمین به قدری شکاف خورده بود که جوندگان بزرگ به راحتی در لابلای آنها امکان تردد داشتند دیگر حتی اعضای خانواده به دیدن مکرر آنها عادت کرده بودند و به نظر میرسید این جوندگان هم عضوی از این خانواده باشند از آنجا که این اصطبل خانه یا هر چیز دیگری که تنها بنای این مزرعه بود همه اشیا و لوازم به نظر با ارزش را به داخل خانه می آوردند تا از آن نگهداری کنند حتی بستههای غذایی حیوانات را هم به داخل خانه میآوردند و نزدیک در ورودی روی هم تلنبار میکردند یک روز که کسی در خانه نبود قاطر خانواده در ورودی را با لگد باز کرد و با اشتیاق همه آردها ملاس ها و جو ها را بلعید چنان آسیبی به چارچوب در وارد کرده بود که اعضای خانواده مجبور شدند مدتی را در چادر زندگی کنند تا این اصطبل قدیمی تعمیر شود
نویسنده: استر و جری هیکس
مترجم: فهیمه فتحی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب سارا ۲ نشر آرایان از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.