عنوان: خرید کتاب رها می کنم انتشارات خوب
کتاب رها میکنم از مجموعه کتابهای انتشارات خوب می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. چشمهایم را باز می کنم همکارم نشسته است کنار من در جای کوچکی که اسم آن را اتاق اعتراف گذاشته ایم ما حرف های خشنی به هم گفتیم همین ۵ دقیقه پیش رو در کنترل کردن خشمش مشکل دارد در گرفتن حالت چهره ای که هنگام رسیدن مشتری یا کسی به خودمان می دهیم مشکل دارد همانطور که خودش می گوید چهرهای مات که نشانی از همدلی یا رنجیدگی در آن نیست. زنی رو به ما می کند هنوز از لحظه ورود چیزی نگذشته که خبر را به او میدهیم و سه چهار ثانیه سر پا خشکش می زند سپس دستش را روی پشتی صندلی که برایش آماده کرده ایم می گذارد بعد پس می افتد و فریاد می کشد. ما کفتار هستیم این لقبی است که آن ها در حلقه کوچکی که کار میکنیم به ما دادهاند از این اسم بیزارم روز و شب حالم را بد می کند کار ما این است که خانواده هایی را که یکی از اعضای شان به تازگی از دست رفته برای پذیرفتن پیشنهادی خاص آماده کنیم. ما مرگش را به آنها اطلاع میدهیم و در همان موقع دست در همان زمان یا کمی بدتر تلاش میکنیم اجازه اهدای اعضای مختلفش را بگیریم. شک دارم که این کار در زمانه تو هم وجود داشته باشد منظورم وقتی است که ۲۰ ساله خواهی شد شک دارم به این شکلی که ما آن را انجام می دهیم وجود داشته باشد تقریباً ناشیانه از طرفی اداره هم دست و پا میزند که اسمی برای شغل ما انتخاب کند. روی فیش حقوق من نوشته شده روانشناس و روی فیش همکارم تراپیست این هیچ معنایی ندارد امروز همه از اینکه چیزی را به نام خودش بگویند اکراه دارند آدم کور می شود نابینا مجری تلویزیون می شود هنرمند به زودی مردها هم نازنده ها. ما کفتاریم همین. هر چند که این از حالم را به هم میزند اما به گمانم بهتر از هر اسم دیگری معرف ماست. زن گریه می کند نگاهمان می کند بدون آنکه بفهمند با دهان باز با سوالی بزرگ در چشمانش که باید از خدا بپرسد نه از ما. جوابش را نداریم هیچ جوابی نداری میخواهیم به او بگوییم که دختر ۱۷ ساله اش مرده است ۱ ساعت و ۳۴ دقیقه پیش در آمبولانس اورژانس بعد از آنکه یک ماشین او را کله پا کرد نزدیک بلوار ایتالیاییها پلاک ۱۱۸. تازه از دبیرستانش بیرون آمده بود. می گذاریم گریه کند چیزی نمی گوییم بگذار گریه اش را بکند روش ما همین است. زیاد وقت داریم. شغل حالم را بد می کند خیلی چیزا حالم را بد میکند مثل همین آگهی تبلیغاتی که چند روز پیش در مترو دیدم ولی نمی توانستم نببینمش چون حدود ۴ متر در ۳ متر بود. این آگهی یک لباس زیر نخی سفید بدن نمای بزرگ مردانه را نشان میداد. لباس سفید روی زمینه سیاه قرار گرفته و هیچ چیز دیگری نبودن شکم نه نه ران فقط یک شاعر بود بیگار سنگ تموم میزاره. که عکس را توضیح می داد یک توضیح مضحک و جلف یک جور هجویه حماقت که به تحمیل میشود و من را مجبور میکند در آن با میلیون ها نفر دیگر غرق شوم. همه آنها به من حس غریب بودم میداد مردی که دیگر راه هایش را نمی شناسد راههایی که مشابهش هر روز جلوی چشم ظاهر میشود و فکر میکنم دیگر نمیخواهم آنها را دنبال کنم. تو به تازگی ۲۱ ماه شده ای چشم هایی از جنس عقیق داری که یک ریز در حال حرکتند انگار می خواهند چیزی را از دست ندهد همه چیز را ببینند متوجه همه چیزهایی که تو را احاطه کرده بشوند و من حس میکنم هر روز دارم از تو فرار می کنم در حالی که تو همچنان بزرگترین و تنها شگفتی من هستی صبح تو را بوسیدم و هنگام بوسیدن فکر می کردم که شاید دیگر تو را نبینم تو هنوز در مقابل این مسئله خیلی کوچکی را همه زیباییت سادگی ات.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.