عنوان: خرید کتاب از گور برگشته انتشارات باران خرد
کتاب از گور برگشته از مجموعه کتاب های انتشارات باران خرد می باشد که در بخش ابتدایی کتاب این چنین آمده است. ۱ سپتامبر ۱۸۲۳.... او را رها کرده بودند مرد زخمی وقتی متوجه شد که دید پسر بالای سرش ایستاده و سرش را پایین انداخته و نمی خواهد به او نگاه کند به سر چند روزی با مرد کلاه گرگی بحث کرده بود جدی جدی چند روز گذشته بود مرد زخمی از درد به خود می پیچید و مطمئن نبود که مکالماتی را که شنیده است واقعی هستند یا تنها هذیانات ذهن او بوده است. به صخره های سخت و بلند بالای ۸ نگاه کرد کاج خارقالعادهای درست در شکاف صخره رشد کرده بود و آن خیره شده بود اما دقت نکرده بود که شاخه و برگ ها و تنه آن مانند صلیب است حالا دیگر پذیرفته بود که در آن دشت و در کنار چشم خواهد مرد. مرد زخمی احساس کنار گذاشته شدن از صحنهای را داشت که در آن به عنوان نقش اصلی بازی میکرده است نمی دانست در آن حالت چه باید بکند مرد کلاه گرگی با خودش فکر کرد که اگر بماند و شکارچیان از نحوه بالا بیایند تمام آنها را خواهند کشت و با خود گفت به خاطر این بمیرم اینکه بالاخره میمیره. پسر انگار که ذهنش را خوانده باشد گفت مطمئن هستی که از رود بالا میاد بیشتر مواقع صدایش زیر بود اما لحظاتی که نمی توانست خودش را کنترل کند صدایش میلرزید مرد کلاه گرگی گوشتش کاری را که روی آتش گذاشته بود برداشت و تکه تکه کرد و گفت می خوای بمونی و ببینی. مرد زخمی سعی کرد چیزی بگوید اما دوباره در دکه شدیدی در گلویش احساس کرد صدا از گلویش بیرون آمد اما تبدیل به کلمه مشخصی نمی شد مرد کلاه گردی توجهی به صدای مرد زخمی نکرد اما پسر رویش را برگرداند و گفت میخواد یه چیزی بگه. پسر جلوی مرد زخمی زانو زد بدون اینکه بتواند چیزی بگوید انگشتش را بالا آورد و به جای اشاره کرد پسر گفت تفنگش را میخواد از ما میخواهد تفنگش را بهش بدیم. مرد کلاه گردی گوشت را داخل کیون داغ و بد لگدی به پسر زد و گفت حرکت کن لعنتی. با این یک گام سریع نزدیک مرد زخمی شد که کنار وسایلش دراز به دراز افتاده بود وسایل شامل کولهپشتی چاقوی داخل غلاف تبر تفنگ و مخزن باروت بود هنگامی که مرد زخمی ناتوان از هر کاری تنها نگاه می کرد مرد کلاه گرگی خم شد تا کوله پشتی را بردارد گلوله را باز کرد به دنبال سنگ چخماق گشت و داخل جیب لباس چرمی انداخت و تبر را از لایه کمربندش رد و به آن آویزان کرد. پسر پرسید داری چیکار می کنی. مرد دوباره خم شد و چاقو را برداشت و پسر داد و گفت بگیرش پسر با ترس و وحشت چاقو را گرفت تنها تفنگ باقیمانده بود مرد کلاه گرگیان را هم برداشت و بررسی کرد که پر باشد و گفت ببخشید رفیق گمان نکنم دیگه نیازی به اینا داشته باشی. پسر یخ کرده بود گفت نمیتونی بدون وسایلش ولش کنی مرد کلاه گرگی نگاهی به پسر انداخت و بعد به سمت جنگل دوید مرد زخمی برای مدتی طولانی به پسر زل زد که با چاقویی در دست کنارش ایستاده بود بالاخره به سر سرش را بالا آورد ابتدا به نظر میرسید که می خواهد چیزی بگوید اما و رویش را برگرداند و به طرف کاجها دوید...بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.