گزینه ای از کتاب او نشر چشمه به یاد بزرگ شاعر قرن احمد شاملو در کوهپایه های شمال کرج سوز سرد از غرب می آید سوزی که تا قلب استخوان میراند ابری در آسمان می پیچد باد در میان درخت ها سوت می کشد و قطرهای کف دستت میشه کرد دستت را دراز می کنیم اما قطرهها چندتایی بیشتر نیست تک تک قطره ها بر برگ های پلاسیده تابستان بهار نیامده تابستان ۱۳۷۹ از راه رسید و خاک غباری خاکستر وار برگهای مرده را پوشاند پوزه سیاه خشکسالی درختچه های سبز و گلهای سرخ امامزاده ورده را در بلندای کوه های مشرف بر جلگه کرج بلعید خورشید در پس ابر نشسته و نور زرد و خاک آلود روز همه جا گسترده است از کنار دره رودخانه بر جاده آسفالت با موتور سیکلت نرم چرخ میزنم ترمز می کنم و عینک میزنم تا ته دره را ببینم در انقدره از تیغه مارپیچ آب که تن به ریگ و سنگ می کشید و به سوی جلگه میراند اثری نیست تکیه زده بر یک پا آن پایین را وارسی می کنم هست داغی از آبی که همیشه بود و امسال نیست آن دالان سبز درخت میان بیشه و کوه که جادهای در میان آن میرود دیگر نیست در ارتفاعات ساوجبلاغ در شمال کرج جایی که در انتهای جاده به ورده و امامزاده همیشه سبزش با گردو بن های سرباز آسمان کشیده می رسید امسال همه چیز کوهدره و درخت زرد و خاک آلود است خط های جدید تلفن آگاه خبر های هولناک را منتقل می کند دوستی که در کرج کتاب و روزنامه میفروشد خبر را به من داد احمد شاملو هم رفت سم خاکسپاری او فردا پیش از ظهر است در امامزاده طاهر کرج ضربهها اینک پیاپی است بی وقفه در این یکی دو سال چه مردانی رفتهاند کاروانی از مردان ادب ما شعر و داستان ما و اکنون که ساروان این قافله با قامت بلند شعرش بر خاک ایران شده نفس شعری که زندگی است به شماره افتاده است و تاریخ ادب ما یگانهای را از کف داده که زودازود چون او نیاید در آن پیش از ظهر مرداد ۱۳۷۹ جاده را که با موتورسیکلت هم پایین می آمدند تا خود را به مراسم خاکسپاری برسانم سوزی نبود اما در میانه راه ابر فرود آمد و سوزی سرد در گوشم پیچید کلاه موتور سواری را پایین میکشند و گوش پوش را می بندم اما سرما دست و پام را خشکانده است نرسیده به سه راهی که یک راهش می رود طرف برغان بالایی تند جاده موتورسیکلت پس میزند نبض موزون موتور ناگهان بینظم میشود میلرزد سنگین میشود و درست در پیچ تند خاموش می کند پیاده میشوم و موتورسیکلت را به زحمت کنار میکشم دورادور راه می پایم صدایی نیست هیچ آوایی بیشه ها چون کرت گندم رسیده ی تیرماه زرد می زند در پروژههای ورده و برق آن که به گفته قاسم هاشمی نژاد آواز بلبل هرگز قطع نمیشد اکنون صدایی نیست موتورسیکلت یاماها ۲۰۰ را هل میدهند بیرون از جاده پایین دست خط آسفالت در شیب ملایم رو به ویژه جایی پیدا میکنند که تا حدی مسطح است که موتورسیکلت را آنجا روی جک میکشند سیگاری روشن می کنم و وزن موتور سیکلت را وارسی می کنم غ سبز نشان می دهد که برق می رسد و باتری اشکالی ندارد سیگارم را تمام میکنم کلید را میچرخانند با شست پا می گذارند دنده یک و رو بشیم به موازات جاده موتور را میتوانم چند لحظه اگزوزها به صدا درمی آیند و دایره های دور به بیرون پرت میشود خیز می گیرند که روی زینب پرند و موتورسیکلت را از حاشیه جاده خط آسفالت بکشاند اما این بار هم موتورسیکلت درجا خاموش می شود و بی حرکت می ماند دنده را خلاص می کنم و نفس زنان نیستم عقربه از خط سرخ مرد شده تازه میفهمم سوختم تمام است و سوخت اضافی هم ندارم ده پرک باریک کنار خشکرود ماندهام و تا ساعتی دیگر شاعر بزرگ را در پاییندست همین کوهستان کنار دوستانش در خاک می کنند همانجا در همان شیب تند موتور سیکلت را روی جک دو طرف بالا میکشم رنگی کنار پایه های جک می گذارم و خودم را به حاشیه جاده میرسانم با چند لیتر بنزین می توانم خودم را به امامزاده طاهر برسانم اما کسی نمی ایستد دست بلند می کنم و می شود یک کامیون خاور است تازه به یاد می آورم بعضی از این کامیون ها بازوی مصرف میکنند نه بنزین وانت باری می رسد با باری از کارتون صندوق میوه از شهر کرج برای برغان که لابد مرکز میوه منطقه بود و راننده سری تکان می دهد انگار وانت بار سنگین در سربالایی زوزه می کشد و می رود
نویسنده: محمد کرباسی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب ادبی او نشر چشمه را به شما توصیه می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.