عنوان: چرک نشر چشمه
کتاب چرک از مجموعه کتاب های انتشارات چشمه میباشد. در فصل اول کتاب آمده است که غول بی شاخ و دمی شده بود. غروب گذشته بود و هیکل سیاهش روی پنجره سیاه میانداخت. دو سال تمام هر روز قد کشیده بود و دراز شده بود. پیش تر زمین را برایش آماده میکردند. می خواستند جا گیر شود و پایش روی زمین محکم باشد تا صاحبانش هم دلشان قرص باشد. بدانند جای پای غول روی زمین محکم است و وقتی ساکن شدن از این که سرشان توی ابرهاست دلشان نلرزد از همان روزی که زمین را گودبرداری میکردند تا وقتی اسکلت سر پا شود و سقف ها را کشیدن هر روز نگاهش می کرد. اوایل می آمد جلو پنجره تا ببیند چه می کنند که آنقدر صدای ترسناکی دارد. فقط هم صدایش نبود که هول به دل آدم می انداخت. زمین زیر پاها می لرزید و شیشه های پنجره انگاری ریز و یک بند دندان قروچه می کردند. کمی بعد تر بود که صدا برایش حکم زنگ ساعت را پیدا کرد. موسیقی جرثقیل ها که راه می افتاد بیدار می شد. میدانست تا هزار و چهارصد یا همین حدود بشمرد ریتم عوض میکنند می شمرد. عوض میکردند. ریتم که ضربی میشد پرده را کنار می زد. تیرآهن که علم شد ایستادن او هم جلوی پنجره طولانیتر شد. ساعت ها می ایستاد و فکر میکرد درهای اضطراری کجاست. هر طبقه چند واحد می شود. سالن اجتماعات دارد. چند ماشین توی پارکینگش جا میشود. تیرآهن ها را می شمرد. طبقات را جرثقیل های ریز و درشت را کارگرها را هر روز می شمارد و هر روز عدد تازهای به دست می آورد. ساعت هایی را هم که در خانه نبود به شوق برگشت و کشف و تغییرات روزانه قول می گذراند مثل آدم هایی که با پیدا کردن اختلاف های میان دو تصویر همسان در مجله ای بچگانه احساس باهوش بودن میکنند. عصر روزی که کارگرها گوشهای از اسکلت را پلاستیک کشیدن و تویش جا گیر شدن مبل راحتی خردلی اش را جلوی پنجره کشید. اثر داروی بی حسی داشت تمام می شد. باید دل میکند. بلند شد و پرده را کشید. درزی میان پرده بازماند. یک بار دیگر از لای درز سازه عظیم نیم ساخته را از پایین تا بالا و تیر آهن به تیرآهن ورانداز کرد بلکه کارگری مشغول کار باشد و کسی نبود. از چهارشنبه پیش که هوا یک شب ۱۵ درجه سرد شده بود کارگرا هم غیب شان زده بود. خانه تاریک بود. چین پرده را باز کرد. چند ساعت به سازه خیره شده بود. وقت آمدن از دکتر هنوز آفتاب هرچند کم رمق زنده بود. از پشت مبل راحتی جلوی پنجره دور زد تا سر راه آشپزخانه دستش را به کاناپه بکشد. کشید به کاناپه. روکش مخمل کبریتی کاناپه دستش را مور مور کرد. محکمتر کشید به مخمل کبریتی. پیچ گاز را فشار داد چرخ آن سمت چپ و همان جا نگه داشت. شمرد. یک دو سه چهار پنج شش هفت... دستش را برداشت. خانه را صدای هام گاز پر کرد. نمی بایست خانه آنقدر ساکت باشد. آپارتمانش طبقه ششم یک بلوک ۱۴ طبقه در مرکز شهر بود و هر طبقه ۴ واحد. همسایه ها همه خفه خون گرفته بودند. از شبی که کارگرها پیدایشان نبود انگار توی خانه خاک مرده باشیده بودند میز و کابینت ها هم دیگر کش و قوس نمیآمدند. بی صدا بودن خودش ولی ربطی به نبود کارگرها نداشت. همان موشی بود که صاحب آن هیچ وقت از وجودش باخبر نمی شد موش و صاحبخانه هر دو خودش بود. راه هم که میرفت قدم هایش صدا نداشت. پا برهنه یا با دمپایی فرقی نمی کرد و می رفت. می چرخید. بی صدا... نویسنده: فلامک جنیدی
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.