گزیده ای از کتاب روژان نشر شادان زندگی نه برای خویش... بعضی آدمها انگار برای خودشان به دنیا نیامده اند و خواسته ای از زندگی ندارند حتی این را هم خود و هم بقیه قبول کرده و گذر عمرشان را بر این مبنا گذاشته اند منظورم کسانی است که همواره دلیلی برای نادیده گرفتن خویش مقدم شمردن اطرافیان دارند و این را خیلی عادی میشمارند تردید ندارم که شما نیز چنین کسی را دیده اید اگر خودتان جزو آنها نباشید که به خاطر فرزندان پدر و مادر همسر یا حتی نزدیکان دیگر مثل خواهر و برادر و غیره زندگی اش را تحت تاثیر قرار میدهد بعدا تصمیم نهایی می گیرد که انجام آن از نظر دیگران عجیب است و باورنکردنی نیست او درس یا ادامه تحصیل را رها میکند به خاطر بودن در کنار پدر و مادر ازدواج عجیب با آدمی غریب میکند به خواست یا صلاحدید دیگران آسایش خود را فراموش می کند به دلیل راحتی همسر سالها غم تنهایی را به جان می خرد به منظور بزرگ کردن فرزندان یا مثال های از این گونه که می دانیم بسیارند و پایان ناپذیر صحبت در این رابطه که آیا چنین کاری درست هست یا نه مستلزم بررسی مسائل گوناگون از جمله در نظر گرفتن شرایط و موقعیت است ولی به هر حال هیچ کس نمی پذیرد که یک نفر بدون انتظار تمام زندگی خود را پشت سر هم و به دلایل متوالی برای دیگران بگذارد که آرام آرام کارهای او را نمی بینند و از خودگذشتگی هایش را وظیفه می شمارند به راستی هم با مرور زمان تمامی آدمهای اطراف فقط انتظار دارند که نقش همیشگی ایثارگر را بدون کم و کاست بازی کند و هیچ وقت چیزی از زندگی برای خودش نخواهد و سالهای سال حتی بر زبان نیز نیاورد روزی که داستان کتاب حاضر را میخواندم گاهی به همین حرف ها فکر می کردم که بعضی ها آن اندازه خود و سرنوشت را به دست فراموشی می سپارند و نسبت به تمامی حوادث پیرامون احساس مسئولیت میکنند که حتی از دل خواسته ها و آرزوهای شان هم می گذرند و پا در راه میگذارند که میتواند تمام آیندهشان را به شکل دیگر رقم بزند همانگونه که در قسمت هایی از داستان ما رخ می دهد ولی نه به اندازه ای که من ترسیم کردم دیشب مامان با رامبد اتمام حجت کرد و گفت غیر ممکنه که به خواستگاری بیاد اون هم باید فکر این دختر رو از ذهنش بیرون کنه دلم واسه رامبد خیلی سوخت نه میتونست علیه مامان بگیره نمیتونست از خواسته قلبی اش بگذره اما وقتی یاد اذیت ها و سختگیری های این داداش خودخواه و بد اخلاق میافتم خوشحال میشم که اون هم داره کمی عذاب میکشه اه خانم اومد تو بقیه اش رو بذار واسه بعد... دبیر جدید با لبخند وارد کلاس شد همه به احترامش ایستادیم و ما را به نشستن دعوت کرد پس از معرفی خودش ورودمان را به آخرین سال تحصیلی خوش آمد گفت و با به نصیحت و موعظه را آغاز کرد که امسال باید خیلی از تفریحات مان را کم کنیم تمام سعی و تلاشمان را بکنیم تا نتیجهای مطلوب از امتحانات پایانی و کنکور بگیریم سپس از ما خواست که تکتک خود را معرفی کنیم تا با ما آشنا شود نوبت من که شد با روی خوش و صدایی بلند گفتم روژان اعتضادی هستم و از دیدنتون خوشوقتم من هم از دیدن شما خیلی خوشحالم خانم اعتضادی مشخص شد که با دانش آموز پر انرژی و شاداب کلاس آشنا شدم بچهها که ریز ریز میخندیدند گفتند و البته بلبل کلاس خانوم چرا بلبل بچه ها چراش رو خودتون در طول سال تحصیل متوجه میشید اگه این بلبل خانوم خوش آواز و مودب باشه چه اشکالی داره ما هم از شنیدن صداش لذت می بریم خانم خیالتون راحت حتما همین طوره که شما می گید خانم لبخندی به روم زد و به نفر بعدی اشاره کرد شادی از جایش بلند شد و گفت شادی صداقت پس از اتمام مراسم معارفه درس جدید آغاز شد اون روز تا آخر وقت به همین ترتیب گذشت...
نویسنده: بهار کرباسی
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب روژان نشر شادان از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.