عنوان: خرید کتاب سهبا انتشارات پرسمان
کتاب سهبا از مجموعه کتاب های انتشارات پرسمان میباشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: نوای موسیقی ملایم ذهنم را درگیر کرده بود و من همانند حبابی که بین زمین و آسمان سرگردان باشد احساس خلا و سبکی خاصی می کردم و هوای مطبوعی که تنفس می کردم مرا به عالم دیگری می برد لذتی وصف نشدنی در من ایجاد شده بود که قابل وصف نبود اما خیلی پردوام نبود چون با صدای بلندگوی بیمارستان به خود آمدم و شبنم دوست خوبم را جلوی چشمانم دیدم که غرولند کنان گفت مگه صدای پیجر را نمیشنوی. تو را صدا می کنند دوست نداشتم از حال و هوایی که داشتم خارج شوم با کمی تغییر و دلخوری هدفون و از گوشم خارج کردم چیکار داری. باهوش من با تو کاری ندارم از درمانگاه تو را احضار کردند به سوی درمانگاه حرکت کردم و محض رسیدن به درمانگاه متوجه بیماری شدم که توسط دو نفر همراه در حال انتقال به روی تخته درمانگاه بود سریع بالای سر مریض رفتم و آماده معاینه شدم که قبل از اینکه سوالی بپرسم صدای مرد جوانی از پشت سرم با لحنی مضطرب و نگران گفت. خانم دکتر برادرم مسموم شده. با چی. مسمومیت غذایی همراه با دل درد و حالت تهوع. برگشتم نگاهی به او کردم که دوباره گفت شما دکتر هستید. بله مگه مشکلی هست با دلخوری و ناراحتی ترین فاصله گرفت و من با دیدن اضطراب خراب مریض سریع سراغ او رفتم و ضمنا معاینه بیمار و پرستاری که کنارم ایستاده بود یعنی خانم صالحی دستورات لازم را دادم و از او خواستم سریعاً یک سرم و چند تا آمپول به ایشان تزریق کند. ضمن ترک بیمار از پرستار خواستم در صورت نیاز من را خبر کند نگاه سنگین و نافذ بیمار را که به من زل زده بود احساس کردم صورتم را برگرداندم و رو کردم به همراه مریض و نام او را پرسیدم تا نسخه را آماده کنم. مظفری رامتین مظفری. این نان کمی مرا به فکر فرو برد و از خودم پرسیدم این اسم برایم آشناست من این اسم شنیدم و هرچی فکر کردم ولی جوابی برای خودم پیدا نکردم و بی خیال شدم خانم صالحی گفت سرم که تموم شد خبرتون می کنم. باش ممنون خانوم صالحی به سوی اتاق مملکت کردم که شبنم را دیدم تا مرا دید گفت سهبا جان مورد خاصی بود. نه یک مسمومیتغذایی بود که ویزیت کردم و خانم صالحی مشغول وصل سرم و تزریق شد فقط نمیدونم چرا بعضی ها نمی توانند یک دکتر جوان اعتماد کنند. مگه چی شده. هیچی از رفتار همراه مریض خوشم نیومد و کمی فکر منو به خودش مشغول کرد ولی نمیدونم که چرا گذاشت و رفت. مگر سهبا جان تو را میشناخت و یا صحبتی شد که رفت. نه فقط کمی فامیلی اون برام آشنا بود شایدم نتونسته در مقابل یک خانم خوشگل و جذاب طاقت بیاره. لطفاً سر به سرم نزار توام هر چی که پیش میاد بزار به حال حساب خوشگلی و از این حرفا من میرم کمی استراحت کنم. عزیزم برو استراحت کن من هوای مریض تو دارم میرم بهش سر میزنم.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.