عنوان: خرید کتاب مکافات انتشارات نیماژ
کتاب مکافات از مجموعه کتابهای انتشارات نیماژ می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. آش خور بودم و رستههای دوخته به یقه فرنجم هنوز مثل طلا برق میزد وقتی برای اولین بار با ستوان قاسمی که پایش از من بالاتر بود هم پست شدم پستمان نزدیکی یک ساختمان نیمه کاره بود دو تا بلوک سیمانی از ساختمان نیمه کاره برداشته بودیم و نشسته بودیم روی بلوط ها و ستوان قاسمی داشت برای من داستان منصور حلاج را از روی کتاب تذکرة الاولیا عطار میخواند. قشنگ میخواند و مورمورم میشد موهای دستم سیخ می شد وقتی که او می خواند از بس که خوب می خواند تمام که کرد گفتم آنجا که میگوید نقل است که در جوانی به زنی نگریسته بودم خادم را گفت هر که چنان بر نگرد چنین فرو نگرد دوباره بخواند. میخواستم این را روی کاغذ یادداشت کنم و نگه دارم بعدها خودم رفتم و تذکره الاولیا را از کتابخانه دایی رضا برداشتن و بارها خواندمش. مخصوصاً داستان حلاج را سعی میکردم مثل قاسمی بخوانم بلند بلند می خواندم و صدای قاسمی را تقلید میکردم خوشم میآمد از قاسمی مخصوصاً به سیگاری که پک میزد لبخندش بعد از هر کام گرفتن قیافه اش را خیلی آدم حسابی می کرد. همینطوری هم مثل آدم حسابی ها بود ولی لبخند که میزد آدم حسابی تر می شد. کلاً باهاش حال میکردم با عصا قورت داده ای و میرزا مرتب خوانی و اتوکشیدگی اش و ریش همیشه تراشیده و موهاش که همیشه پف حمام و برق شامپو داشت معلوم بود از اونهاست که سه چهار ساعت روی خودشان کار میکنند سرپست هم که می ایستاد شیک بود شیفت آخرش را با هم بودیم من به جای ستوان قاضی تبار که تب و لرز کرده بود شده بودم سرنشین گروهبان طوفانی و قاسمی هم که طبق معمول با گروهبانان ذاکری. ۹ ماه آخر خدمتش را سرنشین ثابت ذاکری بود در و تخته جور.... توی گروهبانان ذاکری چیز دیگری است یک بار نشده برای سرباز گزارش بنویسد اخلاق و حتی قیافش عین جنگجویان های قدیمی توی کتاب ها زمانی نزدیک خانه ما خانه خرابه ای بود حیاتش پر از علف هرز دوره راهنمایی مدتی با بچهها کارمان این بود که بعد از فوتبال کیک و ساندیس بخریم و دیوار خانه برویم بالا و توی یکی از اتاق ها ش بشینیم و بخوریم و بعد اتاقها را دنبال چیز به درد بخوری زیر و رو کنیم دنبال گنج می گشتیم یک نقشه گنج هم به سبک کارتون تام سایر برای خودمان درست کرده بودیم. اتاق ها از پاکت های خالی کیک و ساندیس پر میشد و آخرش هیچ وقت چیز به درد بخوری پیدا نمیکردیم دیوار یکی از اتاقها کاشی کاری بود نصف کاشی ها ریخته بود روی کاشیها نقاشی رستم بود کاشیهای بدنش جابه جا افتاده بود و بدنش گل به گل خالی بود و آجر از پشتش زده بود بیرون قیافه ذاکری به نظرم با آن رستم نقاشی کاشی ریخته خانه خرابه مو نمیزد. از اینهاست که آنقدر ابهت دارند که لب تر کنند آدم جانش را برای نشان میدهد نه از ترس از بس که مرد است حرف که میزنند آدم حال میکند این لبخندهای بعد از پک به سیگار زدن ستوان قاسمی.... ذاکری دیگر عمرما بتواند یک سرنشینه آدم حسابی مثل او پیدا کند.... وقتی میرفت هر چیزش را داد به یکی پوتین کلاه دستکش اور همه را. گفتم یکی از کتابات و هم بده به من ستوان. دست کرد توی ساک و کتابی درآورد و گفت درب و داغونه ولی اینجا فقط همین پیشمه. گفتم عیبی نداره سلطان می خوام یادگاری نگهش دارم. گفتم اول کتاب چیزی برایم بنویسد و امضا کند نوشته تقدیم به هم خدمتی نازنین مرتضی نجم آبادی.... راستش آن موقع که امضا ازش خواستم یک لحظه مثل احمقها ته ذهنم گذشت شاید بعداً کسی بشود نویسنده ی مشهوری چیزی.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.