کتاب گرمازده از مجموعه کتابهای انتشارات چشمه می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است:
آگهی را زده بودند به جدا مانده ترین تیر چراغ برق که نزدیک دیواری بود که کوچه را بن بست میکردید دیوار آجری تاب دار و رنگ و رو رفته ای که کسی اطراف آن پرسه نمی زد چون پارک نسبتا آرامی کنار دیوار بود هیچکس ترجیح نمی داد پای دیوار منتظر کسی بماند بچهها هم از وقتی زمین بازی کوچک توی پارک درست شد توپایشان را به دیوار نمی کوبیدند. بعد از اینکه سطل زباله بزرگی سر آخرین کوچه گذاشته بودند کسی دیگر حتی کیسه های آشغال را هم پای دیوار ته کوچه نمینداخت رفتگرها برگ های زرد را جارو می کردند و پای دیوار جمع می کردند چند بار دیده بودم باد تندی به ته کوچه میرسد و برگها را با خودش میبرد به اتوبان پشت دیوار انگار باید مثل یک جاروی بزرگ باری از دوش رفتگرها برمیداشت. شاید به دلیل کم رفت و آمد بودن انتهای کوچه آگهی چسبانده شده به تیر چراغ و خیلی دیده نمی شد در آگهی زیر عکس سگ کوچک و سفیدی که گل سر قرمزی به موهایش زده بود نوشته شده بود. احتراماً سگ فوق در تاریخ بیست و سوم شهریورماه گم شده است و به صاحبش بسیار وابسته می باشد اگر او را دیدید با شماره زیر تماس بگیرید و مژدگانی دریافت کنید. وزیر شماره تلفن با دست خط بدی یک نام فامیل و جمله ای با این مضمون نوشته شده بود. من تا دیر وقت بیدارم. نقیبی. سگ روی بالش زرد نشسته بود چشمهای ریزش از زیر طره های افشان مویش به سختی دیده میشدند. در آن صورت سفید و کوچک تنها زبان درازش خودنمایی میکرد که انحنایی داشت انگار در حین گرفتن عکس قصد داشته زبانش را به دهانش بازگرداند. با خودم گفتم صاحب این عکس باید جای مناسب تری برای چسباندن آگهی پیدا میکرد. من هر روز بارها کوچه بن بست را بالا پایین می رفتم اما این آگهی را جای دیگری ندیده بودم اول وسوسه شدم آگهی را از روی تیر بکنم و با خودم ببرم می توانستم آن را به دیگران نشان بدهم یا به عنوان یادگاری به خودم نگه دارم. تا به حال آگهی یک سگ گمشده جایی ندیده بودم و همین می توانست دلیل خوبی باشد که آن را بردارم اما خیلی زود منصرف شدم من شبها در آن محله زیاد پیاده روی می کردم هنوز هم البته نه مثل گذشته در کوچه بن بست و پارک حاشیه آن پرسه میزنم. پیاده روی نیمه شب در مکانی که طول روز به ندرت از آن تکاپو می افتد آدم را به همه چیز کنجکاو و حساس میکند. شکل طراحی نیمکت های پارک به نظرم غیرعادی و زمخت آمده بود. به لجنی که دور دهانه شیر آب خوری بسته شده بود خیره می شدم و با خودم فکر می کردم چطور در طول روز کسی متوجه آن نمی شود به کلاغی که در آخرین روزهای زمستان سال گذشته میان کابل های برق گیر کرده بود و تقریباً چیزی جز چند تکه پر و استخوان از اون مانده بود نگاه می کردم. کابل ها آن قدر بالا و دور از دسترس بودن که توسط کلاغ پنج ماهه مثل یک نشانه شوم یا دست کم یک هشدار ترسناک در کا اهمیت چندانی به آن داده نمیشد بالای سر زمین بازی مانده بود در این مدت باد تندی نوزیده بود که استخوان ها پایین بیفتند.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.