لوکاس برمی گردد به خانه ی مادربزرگ و کنار نرده ی باغ، در سایه ی بوته ها دراز می کشد. منتظر می ماند. یک ماشین نظامی جلوی ساختمان نگهبان های مرزی توقف می کند. نظامی ها پیاده می شوند و جسدی پیچیده در یک پارچه ی برزنتی را زمین می گذارند. یک گروهبان از ساختمان بیرون می آید، اشاره ای می کند و سربازها از جسد دور می شوند. گروهبان سوتی می کشد و می گوید آن قدر آش ولاش شده که نمی شود هویتش را تشخیص داد. آدم باید خیلی اُسکُل باشد که بخواهد تو روز روشن از همچین مرز گهی بگذرد.یک سرباز می گوید مردم باید بدانند که گذشتن از این مرز غیرممکن است.سرباز دیگری می گوید مردم اینجا این را می دانند. کسانی که از جای دیگری می آیند، شانس شان را امتحان می کنند. گروهبان می گوید خب، برویم آن هالویی را که آنجاست ببینیم. شاید چیزی بداند.لوکاس می رود توی خانه. می نشیند روی نیمکت کنج آشپزخانه. تکه ای نان می بُرد، یک بطری شراب و کمی پنیر بز می گذارد روی میز. در می زنند. گروهبان و یک سرباز وارد می شوند.لوکاس می گوید منتظرتان بودم. بنشینید. بفرمایید شراب و پنیر.سرباز می گوید با کمال میل.نان و پنیر می خورد، لوکاس برایش شراب می ریزد.گروهبان می پرسد منتظرمان بودید؟ چرا؟ صدای یک انفجار شنیدم. همیشه بعد از انفجار می آیند از من بپرسند کسی را دیده ام یا نه.کتاب مدرک نویسنده آگاتا کریستوف ترجمه اصغر نوری انتشارات مروارید.این کتاب جلد دوم سه گانهی آگوتا کریستوف می باشد. درست از لحظهی جدایی دوقلوها کلید میخورد و درست جایی که آغاز جدایی دوقلوهاست آغاز هویت پیدا کردن هر یک از آنهاست. در اولین گام صاحب نام میشوند، نام آن که مانده است لوکاس است. لوکاس دوقلوی بازمانده با گذشت زمان تنهایی زندگی کردن را میآموزد و به نوشتن دفترهای بزرگ ادامه میدهد.
کتابهای مورد نیاز کنکور معمولا از اوایل سال تحصیلی یا حتی قبلتر از آن آغاز میشود؛ اما دانشآموزانی هستند که به دلایلی، خرید کتابهای مورد نیاز خود را به تعویق انداختهاند یا کتابهای فعلی، نیازشان را برطرف نمیکند. در این راستا بانک کتاب بیستک رسالت خود را در این میبیند که برای رفع نیاز و تأمین علایق عزیزان در تمام طول سال تحصیلی با ارائهی بهترین کتابها از انتشارات برند و صاحب نام کشور تلاش کند و محصولات یادشده را با بهترین شرایط و بالاترین تخفیف ممکن در اختیار علاقهمندان قرار دهد.