گزیده ای از کتاب ادبی تورکان نشر هونار ... تماشای طلوع خورشید در ۱۲ آوریل ۲۰۰۹ آرناووت کوی چند روزی است که چیزی از گلویم پایین می رود آخرین مرحله شیمی درمانی حالت تهوع های مرا افزایش داده است سعی می کنند مرا باز تورم تغذیه کنند اما دیگر در دستهای من روی باقی نمانده که سوزن سرم را در آن فرو کنند همه جای سوراخ سوراخ است که به سرعت در حال نزدیک شدن به پایان محتوم و غیرقابل گریزم هستم چند کار ناتمام دیگر دارند نگران و در تکاپوی اتمام آن کارها هستم بعد از آن اتمام معالجات را قطع خواهم کرد و این دویدن های بی امان به اتمام خواهد رسید استراحت کردن حق من هم هست خوابیدن در آرامش مدت زیادی است که دیگر در خوابهای من دیده نمی شود های متمادی است که در رختخوابم به انتظار رسیدن صبح می نشینم اگر حال و توانش را داشته باشم از جایم بلند میشوم و طلوع خورشید را تماشا میکنم به هنگام شفق آسمان ابتدا قرمز میشود در اردن آرنجی و عدد زرد و صورتی میشود و هر دقیقه ای که می گذرد آبی تر و قوی تر می شود گویی رنگ ها در هم میآمیزند در درون هم حل می شوند و زیبایی غیر قابل وصفی تمام آسمان را فرا میگیرد مه سال دیوانه مهتاب بودم از نازکترین هلال ماه شروع میکردند و تا تبدیل شدن آن به ماه کامل آن را تعقیب میکردم لحظهای که ماه بدر را میدن هر جا که می خواستم باشند مهم نبود روی این زیبایی باشکوه متمرکز نشدم اگر در خانه بودم صندلی را جلوی پنجره می کشیدم درست روبروی ماه مینشستم و پدربزرگ ماه دوران کودکی آن را تماشا می گردند به صورتی که روی کره ماه کشیده شده بود نگاه می گردند و منتظر می ماندند تا برای من چشمک بزند یا چیزی بگوید و بعضی اوقات بیش از این پیش میرفتم و فرض می کردند که با من سخن می گوید ما از آسمان چیزهایی را که دوست داشتن بشنوم در گوشم زمزمه میکرد مثلاً زمانی که محل خدمتم شهر بورسا تعیین شده بود از ماهی که از گوشه سمت راست آن یک تکه گاز گرفته بودند پرسیده بودم که چطور می توانم فرزندانم را اینجا بگذارم و بروم او به من گفته بود که فرزندانت را هم با خودت ببر مگر در بورسا مدرسه نیست به آسمان نگاه کردم به این موضوع فکر نکرده بودم به این که می توانم فرزندانم را هم با خود ببرم من سالها بعد حتی زمانی که برای گذراندن دوره تخصص به لندن می رفتند آنها را با خود بردند و حتی در پاسخ کسانی که میگفتند بچه در لندن چه کار دارد تنها به گفتن مگر در لندن مدرسه نیست اکتفا کرده بودم ارتباط من با ماه چنین ارتباطی بود حتی زمانی خانه واقع در فولیا را فقط به خاطر اینکه مهتاب از پنجره آن دیده می شد کرایه کرده بودم و دوستانم مرا دیوانه خوانده بودند در حالیکه طلوع خورشید هم به اندازه پدربزرگ ماه زیبا بوده نمی خواهم در باقیمانده عمرم هیچ طلوع خورشیدی را از دست بدهم خلاصه کلام این که شبکه ها را می شمارم تا زمان تحقیق شدن چیزی نمانده
نویسنده: عایشه کولین
مترجم: رویا پورمناف
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب تورکان نشر هونار از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.