عنوان: خرید کتاب شب خوانی انتشارات علم
کتاب شبخوانی از مجموعه کتابهای انتشارات علم می باشد که در بخش ابتدایی کتاب این چنین آمده است. مادرم از توی اتاق می گوید کار خوبی کردی اومدی صدای خش خش دار از نفس نفس میزند و زبانش آهسته می چرخد از اینجا که نشستم نمیبینمش فقط صدایش را میشنود فضای خانه تاریک است درست مثل خیابان که سرد است مه سرتاسرش را پوشانده. وارد خانه شده بودم آقاجان و مادرم را صدا زده بودم بعد در تاریکی خانه مادر را دیده بودم که در چارچوب اتاق ایستاده نور ملایم پریموس تا صورتش فاصله زیادی داشت نیمی از صورتش را با شال پوشانده بود چهره واضح نبود اما من به خوبی حس می کردم مادرم بود آخر گفته بود خیلی شده از جنگ نیومدی. گفته بود سلامتی مادر حالا... شکر خدا. در را پشت سر بسته بودند و فکر کرده بودم چه خوب است در این تاریکی نمی تواند خونهای خشک شده روی یونیفرم را ببیند بعد غیرمنتظر گفته بود بشین همین جا مادر.. حالا آقات میاد.... رومیز دیری هست اگه شام نخوردی تو قابلمه دال عدس مونده بزارمش رو پریموس. پوتین های گلی ام را در آورده بودم و آن زمان که دست باز کرده بودم تا در آغوش بگیرمش من را پس داده بود بد فاصله گرفته بود و در حالی که صدایش می لرزید گفته بود بشین اینجا مادر... چی بگم... والا... حال ندارم شدم... ببخش تورو خدا.... ببخش... چند روز زمین گیر شدم.. میترسم تو هم بگیری... خوش اومدی... خوش اومدی مادر... اینجا هم تاریکه.. برق قطع شده. این شبا چند ساعت برق داریم فقط. حالا نشستم رو صندلی توی حال از پنجره بیرون را تماشا می کنم هیچ چیز پیدا نیست جز سیاهی انگار رنگ سیاه پاشیده باشد روی شیشههای منزل اگر خیابان ها و کوچه های محله را نمیشناختم محال بود بتوانم خانه را پیدا کنم. مادر از توی اتاق می گوید حالا که اومدی بهتر شدم.. بعد می پرسد چقدر میمونی پیشمون مادر. از جیب یونیفرم پاکت سیگار را در می آورم و با شعله پریموس سیگارم را روشن می کنم پکی به سیگار میزنم و میگویم یک ساعت وقت داده اند. یک ساعت وقت داده بودن این را مرتضی گفته بود. گفته بود کا.... فقط یه ساعت. بچه هایی که قبلا آمده بودند خبر داده بودم پدر و مادرم هنوز داخل خانه مان هستند این را به مرتضی گفتم تعجب کرده بود با تاسف سر تکان داده بود و گفته بود مگه میشه... جنگه خو... گفته بودم مرتضی جان حالا که داری برادران مجروح رو منتقل می کنی بیمارستان آبادان من یه سری خونه می زنم همین که بفهمم سلامت هستند کافیه. اول جواب نداده بود بعد با سر آستین عرق پیشانی اش را گرفته بود و گفته بود بزار با حاجی حرف بزنوم... اوضاع و که میبینی کا. حالا تا من میرم و برمیگردم به این برادرای مجروحی کمکی بکن سوار شن.... ها....بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.