عنوان: خرید کتاب قوزک پا انتشارات دبیر
کتاب قوزک پا از مجموعه کتابهای انتشارات دبیر می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. در یکی از روزهای سال ۱۹۳۷ ثمره عشق حرام یک زن ۱۵ ساله اسپانیولی با مردی که تاکنون مرموز و گمنام ماند در الجزایر چشم به دنیا گشود. طفل حرامزاده را به شیرخوارگاه سپردند همانگونه که هزاران کودک نامشروع دیگر بایر سرنوشت دچار شده اند. مسئولین یتیمخانه دخترک را آلبرتین نامیدند. چرا آلبرتین. کسی نمی داند شاید اولین اسمی که به خاطرشان رسیده همین بوده است. دو سال و نیم بود که زن و شوهر پیری حاضر شدن او را به فرزندی بپذیرند. پدرخوانده اش سرهنگی پزشک و بازنشسته بود. او و زنش هر دو از مرز ۵۰ سالگی گذشته بودن و طبعاً حال و حوصله بچه تربیت کردن نداشتند. تنها دخترک را به خاطر تنوع و سرگرمی به زندگی یکنواخت شان اضافه کرده بودند. نام آلبرتین در آن خانه عوض شد از این به بعد او را آن ماری صدا می کردند. برای دخترک چه فرقی می کرد که او را چه بنامند. او هنوز این چیزها را تشخیص نمی داد. پدرخوانده آلبرتین پیرمرد پرحرف و خسته ای بود که در همه مستعمرات فرانسه جنگیده بود. اما حالا ترجیح میداد از صبح تا شب روی صندلی بزرگش بنشیند و جدول کلمات متقاطع حل کند. تنها وقتی که میخواست ببانک برود و حقوق بازنشستگی اش را بگیرد از خانه بیرون میرفت. پیرزن نیز دست کمی از شوهرش نداشت قلمرو زندگی او ازحدود اتاق نشیمن و آشپزخانه تجاوز نمیکرد. و این محیط چقدر تاریک و کسل کننده بود برای دختر بچه ای که احتیاج به شور و نشاط و بازی داشت. در سال ۱۹۴۷ آلبرتین ۱۰ ساله همراه پدر و مادر ناتنی خود به فرانسه رفت. در پاریس او را به مدرسه راهبه ها فرستادند. هر بار که به مدرسه میرفت مادر خوانده اش او را همراهی می کرد و هنگام مراجعه نیز می بایست منتظر بماند تا پیرزن بیاید و او را ببرد. دخترهای مدرسه پیرزن بد لباس را با تمسخر به آلبرتین نشان می دادند و می گفتند این کیه مامان بزرگته. و آلبرتین کوچک از شرم برافروخته می شد و خجالت زده به گوشه ای پناه می برد و به رویا فرو می رفت. در خیال برای خود مادری جوان و زیبا و خوش لباس میساخت. دلش می خواست او به همراهش به مدرسه بیاید. آن وقت مامان جوان و خوشگلش را به همه نشان بدهد و بگوید این مامان من است نه آن پیرزن لکاته ایکبیری. دیگر مجبور نبود مادر رویای خودش را با احترام شما صدا کند. به او می توانست تو و مامان بگوید. آلبرتین کمکم به رویاهایش خو میگرفت و به آنها عشق می ورزید زیرا همه چیزهایی را که در دنیای واقعیت از او دور و برش دست نیافتنی بودن در عالم رویا به دست میآورد. تنها تفریح او همین مدرسه رفتن و از مدرسه بازگشتن بود. هنگام مراجعت از مدرسه در خانه زندانی بود. به او اجازه نمی داد از خانه بیرون برود و با بچه های دیگر بازی کند. خودش میگوید خونگرم مدیترانهای در رگهایم اسب می تاخت و من هم دوست داشتم به کوچه بروم و با بچهها اسب سواری کنم. در خانه را به رویم میبستند و احساس میکردم که بیگناه زندانیم کردهاند.... آری زندانی من همیشه زندانی بوده ام و هرگز روی آزادی واقعی را ندیدهام چرا آخر چرا. سال ششم دبستان را می گذراند که عاصی شد. رفتارش در مدرسه ناهنجار و غیر قابل تحمل بود. روزی چند بار نظم مدرسه را به هم می ریخت با بچهها کتک کاری میکرد و مربیان مدرسه را دست می انداخت و آن قدر ادامه میداد را از مدرسه اخراجش کردند.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.