عنوان: خرید کتاب آتاناز انتشارات شقایق
کتاب آتاناز از مجموعه کتابهای انتشارات شقایق می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. بر فراز بلندی ایستادم تا پستی و بلندیهای شهر را زیر نگاهم گیرم لبخند تلخ شهر برایم معنا کرد ناهمواری زندگی من فراتر از اوست. بر فراز صخرهای از سنگهای ساحل نشستم و به عمق دریا نگریستم موج های بی امان با نسیمی کوتاه بر دل سوخته ها می کوبید تا بدانم فراتر از آبهای اقیانوس گریسته ام. روبروی آینه ای شفاف خود نگریستم مردمک چشمانم رگههایی از خاکستر آتش نگاهی معصومانه در خود کشیده بود تا مثال آن خاکستر نشینم کند. دستان مهربان و پر تمنایش آخرین تکیه گاهم نشد. جفای روزگار را می دید و خود خاکستر می شد تا آبی بیکران عشق در زند و خاکستر ناجی سختی نگاهم غلبه کند. روشنی نگاهش از لابلای سیاهی روزگارم گذشت و چون خورشید عالمتاب تقدیرم را زیر و رو کرد با حضور بی همتایش و وجود پرتمنایش اصرار کرد خاکستر نشین عشقم شد. آتش های نیمه سوخته اطرافم را نسیمی شد تا حرص نگاهم درپناه چشمان شیدایش تابناک بماند. دستهای بلندش را چون عقاب تیز پرواز دور وجودم حصار کرد و مثال پیچک عشق جفاهای روزگار به دور تنم پیچید آنا.... تازه قدم به اتاق کارش گذاشته بود که فرید وارد شد و گفت. سلام سهیل خان دلجو نشینیها بود که آسایش احضارت کرده. سهیل حیرت زده به همکارش نگریست الان میذاشت از راه برسم بعد فرید شانه بالا انداخت به من ارتباطی نداره من فقط مامورم و معذور. سهیل سر تکان داد و با عبور از کنار فرید به طرف اتاق سردبیر مجله به راه افتاد. کار دیروزت واقعاً عالی بود آقای دلجو اما یه ایراد کوچک داشت سهیل منظور سردبیر را دریافت و به سرعت گفت خودتون فرمودید احتیاجی به عکس نیست. سردبیر با خونسردی پاسخ داد در حال حاضر نظرم عوض شده بهتره عکسی ضمیمه ی خبر کنی در این صورت کاملتره. بعد رو به نگاه خیره سهیل بخندد این گزارش گزارش خوبیه ولی فکر نصف و نیمه بسته شه. مخالفت ممکن نبود پس با یک دنیا حرص فقط به تکان سر اکتفا کرد و از اتاق خارج شد ولی با دیدنش پرسید کجا. در حال برداشتن دوربین گفت دنبال خرده فرمایش های آسایش. چیکارت داشت. برای اخبار دیروز عکس میخواد. مگه خودش نگفت لازم نیست. سهیل عاقل اندر سفیه نگاهش کرد. تو آسایش را نمیشناسی شب میخوابه صبح پا میشه یه تصمیم جدید میگیره. حالا امروز برمیگردی یا نه. فکر نکنم فعلا خداحافظ. معذرت می خوام حضرت آقا شما با اجازه ی کی از این مکان عکس میگیرین. برگشت و با دیدن نگهبان شرکت گفت که من همان خبرنگاری هستم که دیروز مزاحمتون شدم فراموش کردین. نگهبان با بدخلقی پاسخ داد. خیر اما دیروز حرف از عکس های این برنامه ها نبود. برای تکمیل گزارشم نیاز دارم. ممکنه جناب مدیر با چاپعکس مخالف باشند اون وقت من و مسئول میدونن. به طرف دوربین سهیل دست دراز کرد و ادامه داد متاسفم اما دوربینتون باید پیش من امانت بمونه تا جناب مدیر تشریف بیارن. سهیل کلاف از حرکات مرد دوربین را عقب کشید و گفت یعنی چه آقا من که نمی تونم برای باقی و کارهام دوربین همکارم را قرض بگیرم. این را گفت و بی توجه به اعتراض نگهبان حاشیه خیابان را در پیش گرفت اما چند قدم بیشتر نرفته بود که ناگهان اتومبیلی با سرعت از خیابان فرعی وارد خیابان اصلی شد. سهیل به شدت خود را کنار کشید و با آنچه در دست داشت روی زمین غلتید نفس زنان و برافروخته فریاد زد. تو رو چه به رانندگی... برو گاری سواری کن...بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.