عنوان: خرید کتاب یک شلیک انتشارات تندیس
کتاب یک شلیک از مجموعه کتابهای انتشارات تندیس می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. جمعه. ساعت پنج عصر. شاید سخت ترین زمان برای حرکت در میان شهر بدون جلب توجه بود شاید همه راحت ترین زمان بود چون در ساعت ۵ عصر جمعه هیچکس به هیچ چیز توجه نمیکند جز بهجاده پیش رویش. مردی که تفنگ دوربین دار به دست داشت با ماشین به سمت شمال رفت. نه تند می رفت نه آهسته. بدون اینکه توجه کسی را به خودش جلب کند یا توی چشم باشد. سوار یک مینی ون رنگ روشن بود که روزهای خوبش را پشت سر گذاشته بود. تنها پشت فرمان نشسته بود یک پالتو بارانی رنگ روشن به تن داشت و از آن کلاه های عرقچین رنگ روشنی به سر گذاشته بود که پیرمرد ها هنگامی که هوا آفتابی است یا باران می بارد روی زمین گلف سر می گذارند. یک نوار قرمز دو رنگ دور کلاه قرارداشت مرد ان را پایین کشیده بود. دکمه های پالتویش را هم تا بالا بسته بود با اینکه ون شیشه دودی داشت و هوا سرد نبود عینک آفتابی زده بود. ترافیک خیابان اول در نقطهای که سر بالایی میشد بیش از حد آهسته شد. سپس در نقطه ای که دو خط عبور خیابان به یک خط تبدیل میشدند چون آسفالت را برای ساخت و ساز کنده بودند ترافیک بهکلی متوقف شد. همه جای شهر ساخت و ساز در جریان بود یک سال بود که رانندگی برای مردم به کابوسی تبدیل شده بود. جاده ها پر از چاله و چوله و کامیون های شن ریزی و بتون ریزی و آسفالت پخشکن بود. مردی دستش را از روی فرمان برداشت آستینش را عقب زد به ساعتش نگاه کرد. یازده دقیقه. صبر داشته باش. پایش را از روی ترمز برداشت و آهسته پیش رفت سپس در جایی که جاده در نقطه آغاز منطقه خرید مرکز شهر باریک می شد و پیاده روهای عریض میشدند توقف کرد. مغازه هایی در دو طرف قرار داشتند که هر کدامشان به خاطر سربالایی کمی از دیگری بالاتر قرار گرفته بودند. پیاده رو های عریض فضای زیادی برای قدم زدن به خرید کنندگان داده می دهند. میله پرچم ها و تیره برق هایی چدنی مانند نگهبان هایی به ردیف و پشت سر هم در بین مردم و ماشین ها قرار گرفته بودند. مردم فضای بیشتری نسبت به ماشین ها در اختیار داشتن ترافیک خیلی سنگین بود و دوباره به ساعتش نگاه کرد. هشت دقیقه. صبر داشته باش. صد متر جلوتر کمی از رونق منطقه کاسته شد. ازدحام کمتر شد. خیابان اول دوباره باز شد و کمی به همان حالت سطح پایین برگشت. چندتا بارو خواربارفروشی بود و بعد گاراژ در سمت چپ. سپس در نقطهای که داشتن گاراژ را گسترش می دادند ساخت و ساز بیشتری در جریان بود. سپس خیلی جلوتر دیوار کوتاهی خیابان را سد کرده بود. در پشت آن پلازای بادخیزی مخصوص عابران پیاده با یک استخر تزئینی و یک فواره قرار داشت. در سمت چپ پالازا کتابخانه قدیمی شهر و در سمت راستش یک ساختمان اداری تازه ساز بود. یک برج شیشه ای مشکی هم در پشت سرش قرار داشت خیابان اول در جلوی دیوار مرزی پلازا به طور ناگهانی با زاویه قائمه به سمت راست میپیچید و سپس به سمت غرب امتداد می یافت و از آن کنار ورودیهای پشتی نامنظم و انبارهایی میگذشت و بعد به زیر بزرگراه ایالتی بالا آمده می رفت.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.