عنوان: خرید کتاب ساکورا انتشارات ایهام
کتاب ساکورا از مجموعه کتاب های انتشارات ایهام می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. مادرم میگوید وقتی آمد همه چیز با خودش آورد هوای خشک و سوزش سختی که مدتها روی سر آبادی هوار شده بود جای خودش را به باران های پیاپی داد. گلها و درختان و مزرعه جان گرفتند. پستان های گاو ها پر از شیر شدند کنسرت پرندگان برپا شد. گربه ها شروع به جفتگیری کردند. آب زلال در چشمه ها و جوی ها روان شد. با خودش بهار آورد نعمت و فراوانی آورد. خاله طلعت بعد از سالها بچه دار شد آن هم پس از کلی نذر و دخیل بستن به امامزاده و درمانهایی که بی بی طوبی میداد از قبیل روغن مالی کمر و شکم و زیر شکم با روغن کنجد خوردن ۴۰ روزه یک قاشق عسل تازه و سیاه دانه نیم کوب جوشانده گیاه پنج انگشت و شبیه یک لیوان عرق تارونه. خبر به دنیا آمدن دختر بسیار زیبا با چشمانی آبی در آبادی و اهل آبادی از زن و مرد و بچه برای دیدن او صف کشیدند. اسمش را ماسا گذاشتند. او یک سال و نه ماه چهار روز از من کوچکتر بود. هفت روز بعد خاله و شوهر خاله جشنی گرفتند و گوسفندی قربانی کردند. خبر به دنیا آمدن ماسا به گوش نصرت خان نیز رسیده بود و در روز جشن با بادام سوخته و برساق به خانه خاله آمد با دیدن نوزاد لبخندی از سر شوق و رضایت زد محکم و از ته دل ماشااللهی گفت و بقچهای بالای ننوی نوزاد گذاشت و رفت. درون باغچه یک شال نوعی پارچه برای تهیه لباس کردی و یک جفت گوشواره هلالی شکل بود درست مثل هلال ماه. من و ماسا همیشه و همه جا با هم بودیم با هم بزرگ شدیم. هر روز نزدیکی های ظهر مادرهایمان بقچه های نان و مقداری دوغ که در دستمال ریخته شده بود تا آبش برود و سفت شود را میدادند و میبردیم مزرعه و به پدر هایمان می دادیم و روزهای جمعه در مسیر برگشت لب چشمه می نشستیم و پاهایمان را به آب می زدیم و شروع می کردیم به بازی و خنده و شعر خوانی. شبی از شبهای تابستان بود و من و ماسا در حیاط مشغول بازی ماهیگیری بودیم بازی به این شکل بود که لب حوض می نشستیم هر کس با خرده نان های بیات ماهی های بیشتری از داخل حوض را سمت خودش می کشاند برنده بود. آن شب سرگرم بازی بودیم که ماسا یک دفعه ساکت شد و با تعجبی که اندکی شوق در آن جلوه داشت گفت ماه افتاده توی حوض. بعد سرش را بالا گرفت و نگاهی به آسمان کرد و گفت وا ماه که سر جاشه. و من پقی زدم زیر خنده. با عصبانیت گفت چرا میخندی گفتم که توی حوض عکس ماه نه خود ماه. مدتی ساکت ماند و بعد از کلی فکر کردن پرسیدم مراد میدونی ماسا یعنی چی. گفتم نه. گفت یعنی زیبا و درخشنده مثل ماه. گفتم چه جالب چه قشنگ. بعد پرسید مراد من مثل ماه قشنگم. سریع جواب دادم نه نگاهی به صورت متعجب و گرفته ام انداخت و گفتم تو از ماه قشنگ تری. انگار که انتظار چنین جوابی نداشت زد زیر خنده و نورهای طلایی صورت در حوض آب پاشیده و پخش شد و ماهی ها شروع کردن به دویدن و رقصیدن و دیگر عکس ماه در حوض معلوم نبود. ماسا روز به روز زیباتر میشد گویا داشت تمام قشنگی های دنیا را در خود جمع می کرد. پاییز آمد و من کلاس اول رفتم از همان ابتدا درس و مشق و مدرسه و معلم را دوست نداشتم. هیچ جذابیتی برایم نداشت و درس خواندن برایم کاری بیهوده بود اما ماسا برعکس من مینشست و پا به پای من درس می خواند و مشق هایم را مینوشت و سال بعد که خودش به مدرسه رفت تمامی درس ها را بلد بود. مدتی و خاله طلعت مریض شده بود و حالش روز به روز بد و بدتر می شد.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.