عنوان: خرید کتاب پیشامد انتشارات سبزان
کتاب پیشامد از مجموعه کتابهای انتشارات سبزان می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. بعد از شام دور هم نشسته بودند مهمانان قصد داشتن آخر شب به گرگان بروند مهمان از اوضاع و احوال بهشهر پرسید و میزبان جواب داد خاتون مادر میزبان چارقد سفید گلدار خود را به سر کرد و از بابا پرسید چرا شهلا ر نیاوردین همیشه همه تان با هم می آمدیم. یه خورده کار داشت و وقت دکتر و.... چند ماه یه بارم وقت میده. هر روز فیزیوتراپی داشت. دیگه.... جمعه قرار رقیه خانوم بیاد شیشه ها رو پاک کنه یه خورده هم نمیدونم چرا این دفعه اومدن بی رغبت بود حالشو نداشتم انگار..... دخترش زیبا رو کرد به خاتون مامانم خیلی خیلی سلام برسون این فیزیوتراپیش خیلی مهمه. دست و بالش درد میکنه یه هفته شم رفت نمیشد بقیه شو ول کنه. حسین آقا پسر زینب خاتون به بابا گفت خوب پسر عمو تعریف میکردی.... با گفت اره صاب خونه... اینجوری که شد مشغله ما شد حرف اصلی. همیشه به حال آماده باش زندگی می کنم. یعنی دل خوش و خیال راحت ندارم.....هر لحظه منتظرم یه اتفاقی بیفته. احمد که می بینه اینجوریه میگه مثلا بابا میخوای میکرو بازی کنی... احمد پارازیت داد نین تندو... بابا اعتنایی نکرد. جواب منم منفیه. فکر و خیالم جاهای مختلف عصرا که تو خونه نشستم دست و دلم نمیره یه کار دلخواه انجام بدم همیشه ممکنه یه کار دیگه پیش بیاد.... تلویزیون گوشه هال روشن بود و اعلام میکرد که تولید برنامههای به اسم ساعت خوش ساعت سال آینده شروع خواهد شد در همین هنگام تلفن زنگ زد و حسین آقا برخاست. سلام علیکم به به ژاله خانوم زیبا گفت ااا خاله ژاله.... و به ادامه کلمات حسین آقا گوش داد حال شما چطوره شد ما هم بد نیستیم آقازاده ها چطورن ممنونم سلام میرسونن بله. بله.... بله اینجا هستن زیبا خانه.... به اینجا که رسید شاخکهای بابا بیجهت تیز شد. زیر لب زمزمه کرد جالب و زیبا چی کار داره لابد.... گویی غریزهی به او فهماند که وضعیت سفید نیز هرچند چنین غریضه های معمولاً در زنان به فکر می آید اکنون چیز نامعلومی بابا را برانگیخته است قبل از اینکه زیبا از روی ما کاملاً بلند شود با بیشتر طی کرد و گوشی را از دست حسین آقا گرفت بعد از احوالپرسی تقریباً فقط بله و نه از دهانش درآمد حرف آخر را هم سربسته زد وقتی که آمد دوباره بنشیند از دیدگاه زیبا حالت چهره اش اندکی تغییر کرده بود. چیکار داشت ژاله خانوم. باید به سیامک شوهر ۳۰ ساله زیبا فقط یک کلمه پاسخ داد هچی. زیبا گفت توی این ده دقیقه هیچی داشتی چی ازش می پرسیدین. صدای بابا مظلومانه شد دو دقیقه هم حرف نزدیم کدوم ده دقیقه... هیچی. یه کار کوچیک داشتم گفتم انجام میدم. پریسا خواهر زیبا که عادت به جویدن بند انگشت بازیچه کار کوچکی. فضولیتون گرفته ها. اگه لازم باشه بعدا میگم. و بدون اینکه سر و رو را پایین می اندازد رو به گچ دیوار در سکوت فرو رفت. حال و هوا به وضع قبلی برگشت و حرفهای دیگری به میان کشیدن این بار سیامک صدای خود را حس گرداند بریم دیگه... زیبا هم گفت میگم کم کم بریم دیر وقته. حسین آقا گفت حالا چرا خودمونیم امشب اینجا. ها...بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.