عنوان: خرید کتاب پیکان زرد نشر نون
کتاب پیکان زرد از مجموعه انتشارات نشرنون می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. سر و صدای معمول صبح عامل بیداری آندری شد. مکالمه سرخوشانه در صف دستشویی که کل راهرو راگرفته بود گریه مستاصلانه یک کودک پشت پارتیشنی باریک و خرناس کشیدن همسایهاش. برای چند دقیقه آندری سعی کرد در برابر شروع روز مقاومت کند اما بعد رادیو روشن شد و شروع کرد به پخش موسیقی که به نظر میرسید آشپز غول پیکری از درون دیگر عظیمی آن را به فضای داخل میریزد. سخنور ناپیدا درست کنار گوش آندری گفت مهمترین چیز حالیته که باهاش وارد صبح جدید میشن. خواننده معروف استونیایی گونا تاماس روزی آرام بخش و مسرت بخش و سرشار از دلگرمی براتون آرزو می کنه. آندری پاهایش را روی زمین گذاشت و به دنبال کفش هایش گشت. پتر سرگیویچ همچنان روی تخت مسافرتی روبروی خرناس میکشید. با توجه به تکان خوردن پر جنب و جوش شانه ها و پشتش زیر ملحفه علامت گذاری شده با مهر مثلثی آبی رنگ پتر قصد داشت حداقل یک ساعت دیگر را در آغوش خواب بگذراند. پتر سرگیویچ مشخصا در برابر سخنان سرخوشانه سر صبح گونا تاماس و صداهای درون راهرو و مصون بود اما سپر نا پیدایش کمکی به شخص دیگری نمیکرد و روز جدید برای آندری به طرز چاره ناپذیری شروع شده بود. آندری سریع لباس پوشید و چند قلپ چای سرد نوشید حوله اش را که خروسی دوسر کنار بندینه اش نقش دوزی شده بود به همراه کیسه پلاستیکی که اسباب دستشویی و حمام درونش بود برداشت و وارد راهرو شد. آخرین نفر در صف دستشویی ریشویی قفقازی به نام ابل بود. امروز بنا به دلایلی چهره حالت مهربان همیشه را نداشت و حتی با مسواک در مشتش به سان خنجری کوچک به نظر میرسید. آندری گفت من پشتت توی صف هستم می خوام برم سیگار بکشم باشه. ابل با سگرمه های درهم گفت نگرانش نباش. وقتی در سنگین با گرافیتی لوکوموتیو قهرمان که عمیقاً کاویده شده بود و پنجره کوچک کثیف پشت سرش با صدای بسته شد آندری به یادآور دیروز سیگارش تمام شده بود. خوشبختانه درست پشت در او تر دست قماربازی دید که در میان گروه کوچکی از مردم نشسته بود. یک نخ سیگار مین لاین از یکی شان گرفت و تماشا کرد. تردست قمارباز چنان فرتوت و چروکیده بود که به میمونی نیمه مرده می مانست و یک قوطی آب جوی خالی برای گدایی خیلی برایش مناسب تر بود تا سه لیوان پلاستیکی که به آرامی دوره یک تکه مقوا تکان می داد. شاید که او یک هیربد و معلم بود. دستیاران درشت اندام قطعنا خیلی تاثیرگذار و از لحاظ بدنی غنی بودند دو نفر بودند با کت های همسان مایل به قرمز که زندانی های سیاسی چینی از چرم نامرغوب تهیه کرده بودند. آنها به صورت متقاعد کننده ای با یکدیگر مشاجره میکردن سینه یکدیگر را هل میدادند و به نوبت اسکناس های نو ۵۰ هزار روبلی را از تردست قمارباز برنده می شدند که او هم آنها را بدون کوچکترین حرفی یا حتی نگاهی تقدیم می کرد. آندری از آنها دور شد و به دیوار کنار پنجره تکیه زد. پیش بینی رادیو درست از آب در آمد امروز واقعاً هم روز آفتابی بود. وقتی تردست قمارباز سرش را بلند کرد و توضیح قسمتی از سرش در پرتو های زردرنگ اریب درخشید برای لحظهای دسته باقیمانده موی خاکستری روی سرش به حالی درخشان بدل گشت و حرکتهای پیچیدهای که بر فراز ورقی مقوا انجام می داد شبیه آیین نوعی مذهب خارجی بود. گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید کتاب از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.