کتاب آس نحس از مجموعه کتاب های انتشارات پاتیزه میباشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: اسم این حکایت از نام درختی برآمده که شاخ و برگ اناری خوشبو دارد اما خیلی دامن گیر است. هرکه هم ببویدش عاقبت خود را به ریشه آن می سپارد. شب هنوز هم ادامه داشت تا اینجایش خیلی طول کشیده بود. سنگین و بد گذشت. در لحظه های ناجور آشفته با انتظار و گرفتاری چه باید کرد. اول با سرگرمی آغاز شد با گفت و گمان شب ها مثل گذشته کمی هم خوش نما تر خیلی کم به اندازهای که یعنی لحظه دلپذیری در پیش است. این یکی هم با آخرین ترکش روز آمد. در غروب وقتی که زندگی زیر سایه بود که به آسایش تحمیلی تن می داد. مثل همیشه آرام و پاور چین ظاهر شد. از افق های مجاور آمد. بعد هم در فضای کوچکی چید بهرنگ مهر بود رنگ محسوب گاوی که با شفق می آید. ابتدا آهسته آهسته دامن کشیده با لایه های معلق از بام و برج و گلدسته از راه و بیراه قد و بالای خانه ها و آدمها را در بر گرفت. سیاه شان کرد. مثل ابر باد آورده بود. موج برداشت. با دم سرد و سیاهش هوای کوچه ها را پریشان کرد. در هم ریخت. زمین جایش نمیداد. سنگین شد فشار آورد. زمان همراهش بود. مجال ماندن داشت. از سر خاک و خانه ها گذشت لایهلایه شو تا که روی هر چه دل بود افتاد. پای محله و میدان گذاشت وجود خواب آور سحر آمیزش را با هر چه شکل جعلی دارد. همه چیزش مثل آن های دیگر بود از تاریکی خبر میداد. از سکوت ناگزیر و گوشه گیری از اسکندری های شبانه از افتادن و ترس بلا. بعد هم آدمهای دستهبندی شده ای که سراپا به خانه می پیوستند. شب خوب و بد ندارد. همه شان مثل هم اند. ناب و سیاه بد قواره اول و اخرش یکی است. همیشه به اصل خودش برمیگردد بذات تاریکی. وقتی هم که از بالای سر روی شانه بیفتد خیلی سنگین است. با جاذبه اشعارم را کور و منگ میکند از پا می اندازد. این حالت را آن شب هم داشت. یک شب کبیسه بود. ازش در باد مخالف غبار و دوده میبارید. به کلوب ساحلی دیرتر آمد به هیبت سنگین و انگار وقت شام آمد. پیش از شلوغ شب زنده داری بود همانجا با پریا و چند تای دیگر منتظر بودیم. کلوب از شهر و جلگه های حاشیه فاصله داشت. جای دلنشین و امنی بود. آنجا را برای شبزندهداری ساخته بودند یک استوانه شنگرفی و خاطر انگیز در همه مداوم دریا در باغ زیتون کنار با سقف مخروطی قشنگ مخلوط شیشه و آدم مثل گنبد برفی مثل تاج گل دسته مخلوط شیشهای و قاعده استوار بود. در یک قاعده باشکوه زینتی و از قله بر طاق نمای اصلی میپیوست. بعد هم به جان پناه مضرس و خوش تراش بام. آن را در بلندی ها ساخته بودند در حاشیه ساحل و یک زمینه خواب را جایی که سنگ بنای اش با موج دریا ور می رفت. شاید هنوز هم محول آزرده ها باشد. درست نمی دانم. شاید هم دیگر نباشد. آنجا شهرت خجسته داشت. کانون خوش امدگویی بود و بال لکلکها به حساب طعمه روی بامش باز و بسته می شد. همان جا با کپه های پوک زد بازی می کردیم. پریا نزدیکای غروب آمد. قرارمان شب زنده داری بود. این دفعه در مورد مخالف روان شد برای نیت خیر. برای اینکه امداد شبانه را هم در تاریخ مددکاری جا بیندازیم. اما راز تجربه در خود تجربه است.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.