گزیده ای از کتاب ادبی فروپاشی نشر تندیس... جمعه هفدهم ژوئیه غرش رعد زمان شروع میشود که در آغاز تعطیلات تابستانی خداحافظی میکنیم تا از هم جدا شویم صدای غرش بلندی در فضا طنین می افکند و کنی را از جا می پراند جان در هوای گرم و مرطوب که ما را اضافه کرده می خندد و با صدای بلند می گوید بهتره عجله کنی شتابزده دستی تکان می دهم و به سمت ماشین می دوم همین که به ماشین میرسم تلفن همراه هم شروع به زنگ زدن میکند گرچه داخل کیفم صدای خفه ای دارد از روی زنگ می دانم که متیو است همانطور که در تاریکی کورمال کورمال دنبال دستگیره در ماشین میگردم به او می گویم دارم راه می افتند همین الان دارم سوارماشین می شند صدایش از آن سوی خط می آید جدی فکر می کردم میخوای بری خونه کنی به شوخی به او میگویم میخواستم ولی آخه تصور اینکه تو منتظرمی خیلی وسوسه انگیز بود متوجه سردی لحن گفتارش می شوم و می پرسم همه چی روبه راهه آره فقط سردرد میگرنی ناجوری گرفتم حدود یک ساعت پیش شروع شد و یک ذره هم داره بدتر میشه برای همین زنگ زدم بهت بگم ناراحت نمیشی اگه من برم بخوابم هوت بر پوستم سنگینی میکند و به طوفانی میاندیشم که نزدیکتر میشود هنوز باران نباریده اما از روی حسی غریزی می دانم چندان طول نخواهد کشید در جوابش می گویند چرا ناراحت بشم قرصی چیزی خوردیم آره ولی انگار نه انگار فکر کردم برم تو اتاق مهمون دراز بکشم که اگه خوابم برد وقتی تو میایی بدخواب نشم فکر خوبی کردی راستش هیچ دلم نمیخواد پیش از اینکه بدونم تو صحیح و سالم رسیدی برم بخوابم با این حرفش لبخندی بر لبم مینشینه و میگویم راحت میرسم خونه ۴۰ دقیقه بیشتر طول نمیکشه مگر اینکه از جاده بلکواتر از وسط جنگل بیام اصلا چنین کاری نمی کنی با بالا رفتن صدایش گویی تیر کشیدن و درد سرش را حس میکنم و میگوید آخ چه بد دردیه من در همدردی با او چهره در هم می کشم صدایش را تا حد قابل تحملی پایین میآورد و ادامه میدهد کاساندرا قول بده از این جاده برنمیگردی اول این که نمیخوام وقتی تنهایی وسط جنگل رانندگی کنی دوم اینکه به زودی طوفان میشه همانطور که دولا می شوم و روی صندلی راننده می نشینم و کیفم را روی صندلی کنار میگذارم شتابزده او می گویم باشه از اونجا نمیام قول میدی قول میدم سوئیچ را می چرخانم و ماشین را در دنده میگذارم و اکنون تلفن بین گوش و شانه ام داغ شده است متیو بطور هشدار آمیز می گوید با احتیاط رانندگی کن باشه خیلی دوستت دارم من بیشتر تلفن همراه را در کیفم میگذارم و اصرارش لبخندی بر لب می نشاند وقتی از پارکینگ بیرون میروم قطره های درشت باران بر شیشه جلوی ماشین فرود می آیند در دل می گویم اینم از این شروع شد هنگامی که به جاده دوبانده میرسد باران با شدت می بارد پشت کامیونی گیر می افتم و در برابر آبی که از چرخهای عقب اش می باشد برف پاک کن ماشین جوابگو نیست وقتی از خط خارج میشوم که از آن سبقت بگیرم آسمان برق شدیدی می زند و طبق عادتی از دوران کودکی در ذهنم آهسته شروع به شمردن میکنم به شماره چهار که میرسم صدای غرش رعد آن به گوش میرسد شاید بهتر بود من نیز مانند بقیه به خانه کنی می رفتم میتوانستم آنجا منتظر بمانم که طوفان تمام بشود و به جوکها و تعریفهای جان بخندم و سرگرم بشوم با به یاد آوردن حالت نگاه جان وقتی گفتم همراهشان نخواهم بود دچار عذاب وجدانی ناگهانی می شوم به میان آوردن نام متیو کار زشتی بود من هم مثل مری مدیرمان باید می گفتم خسته ام باران سیل آسا می شود و ماشین ها در خط تندرو متناسب با آن از سرعتش آن میکاهند دورتادور مینی مایر کوچکم را می گیرند و این تجمع ناگهانی باعث میشود دوباره به خط کندرو بر گردم...
نویسنده: بی. ای. پاریس
مترجم: ویدا اسلامیه
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب فروپاشی نشر تندیس از سری کتابهای ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربهی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه میتواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعهکننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیابترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل میگیرند، بیشک در ادامهی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.